عمد

/~amd/

    willful
    intention
    design

مترادف ها

end (اسم)
حد، پا، اتمام، سر، عمد، خاتمه، منظور، مقصود، مراد، نوک، طره، راس، پایان، انتها، فرجام، ختم، سرانجام، ختام، عاقبت، آخر، غایت، انقضاء

malice (اسم)
نفرت، بدجنسی، عمد، عناد، خبی، بدخواهی، کینه توزی، بداندیشی، قصد سوء

aim (اسم)
راهنمایی، عمد، هدف، منظور، مقصود، جهت، مراد، مرام، حدس، گمان، رهبری، مقصد، نشان

aforethought (اسم)
عمد

purpose (اسم)
عمد، هدف، منظور، مقصود، مراد، نیت، قصد، سعی، عزم، غرض

intent (اسم)
معنی، عمد، منظور، مرام، نیت، قصد، فکر، مفاد، تصمیم

intention (اسم)
عمد، منظور، مقصود، مراد، قصد، خیال، مفهوم، فکر، تصمیم، عزم، عزیمت، غرض

premeditation (اسم)
عمد، قصد قبلی

animus (اسم)
عمد، عناد، نیت، اراده، قصد

resolve (اسم)
عمد، تصمیم

پیشنهاد کاربران

عمد : دانسته و خواسته
ایستاده
عَمد: آگاهانه، خودآگاه، دانسته، دیده و دانسته، خواسته، خودخواست، دستی، دستی دستی
دستی دستی
با آگاهی
آگاهانه
از روی قصد و با انتخاب کاری را کردن
از قصد ، از عمد کاری را کردن =از دستی کاری را کردن
از دستی
عمدا خودش را بخطر انداخت = از دستی خودش را در خطر انداخت
من برای عمد به فارسی
دستی را پیشنهاد میکنم دستی کار انجام دادن
دستی دستی رفتم به یغما میشود عمدی
دست انداختن عمد است میتوان آنرا از سخن عامیانه درآورد و تخصصی نمود میشود دستین
خودخواست،
خوددان
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
اینگ ( سنسکریت: اینگیتَ )
ژَندا ( سنسکریت )

بپرس