علی الصباح

/~alassabAh/

    in the morning

پیشنهاد کاربران

شنیده ایم که محمود غزنوی یک شب
شراب خوردو شبش جمله در سمور گذشت
گدای گوشه نشینی لب تنور خزید
لب تنور به آن بینوای عور گذشت
علی الصباح بزد نعره ای که ای محمود
شب سمور گذشت و لب تنور گذشت.
...
[مشاهده متن کامل]

در پشت دیوارهای بلند کاخ یکی از پادشاهان تنوری بود که در آن نان می پختند
در یک شب سرد زمستانی مرد فقیری از آنجا رد میشد ودر ان آخر شب راه به جایی نداشت به ناچار به طرف آن تنور رفت که تازه خاموشش کرده بودند اما حرارت به اندازه کافی داشت ولذا به بالای تنور رفت وفوطه خود را شید کرد وخوابید چند لحظه که گذشت دید یکطرف بدنش داغ شد و آنطرف بدنش یخ کرد خود را بر عکس کرد خلاصه تا صبح زجر کشید و نتوانست بخوابد می دانست که در آن سوی این دیوارهای بلند پادشاهی در پوست سمور به خواب رفته است همین طور که تا صبح خود را کم و زیاد می کرد گاهی هم نگاهی به آن کاخ می کرد ، صبحگاهان فریاد برآورد
ای پادشاهی که در این شب سرد در کاخ خود سرخوش و مست به خواب رفته ای . . . . . . امشب هم گذشت . . . . . هم برای من که لب این تنور زجر کشیدم گذشت هم برای تو که در پوست سمور خوابیده ای گذشت و خبر نداشتی که یکی از فقرای کشورت شبی را در همسایگی تو چه بر سرش آمد تا صبح شد .

منابع• http://bidgoly45.blogfa.com/post/275

بپرس