علوفه

/~olufe/

    provender
    forage
    fodder
    chaff
    feed
    pasture

فارسی به انگلیسی

علوفه خشک
hay

علوفه سیلو شده
silage

مترادف ها

feed (اسم)
خورد، خورش، خوراک، علوفه

keep (اسم)
توجه، حفاظت، امانت داری، علوفه، نگاهداری

provision (اسم)
ماده، شرط، بند، قید، اغذیه، علوفه، توشه، تهیه، قوانین، تدارک، شرط کردن

fodder (اسم)
علف، علوفه، علیق، علوفه دادن، سورسات

forage (اسم)
علف، علوفه، علیق، سورسات، تلاش و جستجو برای علیق

provender (اسم)
غذا، علف، علوفه، علیق، سورسات، خواربار، اذوقه

feed-stuff (اسم)
علوفه، خوراک حیوانات

پیشنهاد کاربران

علوفه برگرفته از یولاف یا یولافا ترکی می باشد و علف از ان به ریشه و در وزن عربی مشتق شده است
خوراک دامی
در زبان ترکی به علوفه و علف که به خورد حیوانات داده می شود یئم گفته می شود. این واژه در ترکی استانبولی به غذا و خوراک انسان گفته می شود yeyim ( یئیم ) .
در زبان ترکی به شنگ که نوعی گیاه خوردنی است یئمْنیک ( خوردنی ) گفته می شود.
در نسک پارسی به پهلوی بهرام فره وشی vāsān نوشته شده
واش
بادرود دوباره
بنده در واژه ناه دهخئا این واژه را یافتم:
گیهه
گیهه . [ هََ/ هَِ ] ( اِ ) علیق . ( ناظم الاطباء ) . از قبیل کاه و ینجه و جز آن که خوراک ستوران باشد.
◄ تموش . ( ناظم الاطباء ) ( از اشتنگاس ) . بته ٔ خار. خاربن .
◄ تمشک جنگلی .
با سپاس

با درود به پارسی دوستان گرانسنگ
واستر گویا به واژه استر برمی گردد چنانکه معین در واژه نامه خود آورده:
واستریوش
( تَ ) [ په . ] ( اِ. ) کشاورز و آن یکی از طبقات چهارگانة عهد ساسانی به شمار می رفته . ج . واستریوشان .
...
[مشاهده متن کامل]

واستریوش بد
( بذ ) ( واستریوش بد . بَ ) [ په . ] ( اِ. ) رییس طبقة کشاورزان ( عهد ساسانی ) .
از سویی واژه چره را در دهخدا بنگرید:
چره . [ چ َ رَ/ رِ ] ( اِمص ) عمل چریدن . چرا. چرا کردن . رجوع به چره کردن شود.
◄ ( اِ ) قسمی علف خوراک حیوان است . ( فرهنگ نظام ) .
◄ خوراک مخصوصی که شبها بعد از شام میخورند، با لفظ شب ( شب چره ) استعمال میشود. ( فرهنگ نظام ) . با کلمه ٔ �شب � و �لب � بصورت �شبچره � و �لبچره � ترکیب شود و معنی خوردنی های شور یا شیرینی را دهد که شب هنگام بعضی اشخاص چون گرد هم آیند بدانها تنقل کنند.
♦ شبچره ، لبچره ؛ خوردنی هایی از نوع نقل و آجیل را گویند که چون عده ای شب هنگام گرد هم آیند بخوردن آنها سرگرم شوند. رجوع به لب چره شود.
علوفه همان گیاه خشک شده است، اکنون با آمیختن دو واژه خشک و چره واژه ( خشک چره یا خشک چر یا خشکه چر ) یا همان کاه برابر علوفه بدست می آید.
بادرود


در پهلوی " واستر " برابر نسک فرهنگ کوچک زبان پهلوی نوشته مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی.

بپرس