بعلاوه، فورا، بی درنگ، علاوه بر این، در ان هنگام، از ان بابت، بدان وسیله، با آن، در نتیجه ان
پیشنهاد کاربران
علاوه بر: علاوه واژه ای عربی است که واژه ی پارسی بر به آن افزوده شده است؛ همتای پارسی این ترکیب عربی - پارسی، اینهاست: ابیاتر abyātar ( سغدی ) ویژاکستر vižākestar ( سغدی: خویژه کستر xvižakestar )
پیشنهادِ واژه : " زِبَر این" ما در کنارِ واژه یِ " افزون بر این" ، می توانیم به جایِ " علاوه بر این، بعلاوه" ، از " زِبَر این" نیز بهره ببریم. در زبانِ آلمانی نیز یکی از واژگانی که به مینه " علاوه بر این، افزون بر این" می باشد، " ueberdies" است که " ueber" از زبانِ آلمانی همکارکرد با " زِبَر " از زبانِ پارسی است و " dies " هم که به مینه " این" می باشد. ... [مشاهده متن کامل]
وانگهی. [ گ َ ] ( ق مرکب ) سپس. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . پس. پس از آن. بعد : بدو گفت شیرین که دادم نخست بده وانگهی جان من پیش تست. فردوسی. چرخش ز زرِّ زرد کنی وانگهی در او دندانه بلورین گردش فروکنی. ... [مشاهده متن کامل]
منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 129 ) . وانگهی بر طریق معذوری خواست از شاه شهر دستوری. نظامی. وانگهی ترکتاز کرد به روم درفکند آتشی در آن بر و بوم. نظامی. اول اندیشه وانگهی گفتار پای بست آمده ست پس دیوار. سعدی. || وآنگاه. در آنوقت : وانگهی فرزندگانت گازری سازد ز تو شوید و کوبد ترا در زیر کوبین زرنک. حکیم غمناک ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) . وآنگهی گوئی من از شاه جهان شاکر نیم گرنه ننگ آید ازین شه رخت رو بربند هین. منوچهری. || بعلاوه. علاوه بر این. از این گذشته. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : وانگهی مرگ دسته جمعی بی مزه نیست. ( هدایت ، سایه روشن ) . وانگه. [ گ َه ْ ] ( ق مرکب ) آنزمان. || بعلاوه : وانگه بغلی نعوذ باﷲ مردار در آفتاب مرداد. سعدی. رنگهای همه نیکو و بویها همه خوش و طمعها همه شیرین وانگه هر میوه صورتی نیکو دارد
به اضافه این ، همراه با این، بر اثر این، به دنبال این