علاقمند

/~alAqemand/

    caring
    desirous
    disposed
    interested
    zealous
    great
    ready

فارسی به انگلیسی

علاقمند به
partial, solicitous

علاقمند به اسبدوانی
turfman

علاقمند به خانه و خانواده خود
domestic

علاقمند به گپ زنی
chatty

علاقمند به معما گویی
paradoxical

علاقمند به واقعیات
matter-of-fact

علاقمند کردن
interest

مترادف ها

attached (صفت)
وابسته، پیوسته، ملازم، دلبسته، مربوط، متعلق، علاقمند

fond (صفت)
خواهان، مشتاق، عاشق، شیفته، علاقمند، مایل، خاطرخواه، انس گرفته

interested (صفت)
علاقمند، ذینفع، ذیعلاقه

concerned (صفت)
علاقمند

پیشنهاد کاربران

علاقه مند، نوشتار صحیح تری هست.
از آبادیس خواهش می شه فقط نوشتارهای صحیح ارائه بشه تا از کاربردهای اشتباه جلوگیری بشه و مرجع مناسب تری باشه.
گرایش، گرایش داشتن ( در برخی باره ها )
نمونه:
ꞌطالبانꞌ هرگز به آشتی جویی گرایش نداشتند ( علاقمند نبودند ) .

بپرس