علاج

/~alAj/

    cure
    remedy
    treatment
    medical treatment

فارسی به انگلیسی

علاج بخش
remedial, medicatory

علاج پذیر
remediable, curable

علاج قطعی
panacea

علاج ناپذیر
incurable, terminal, irremediable

علاج همه دردها
antidote, nostrum

علاج کردن
cure, remedy

علاج کردن یا شفادادن
to remedy or cure

مترادف ها

treatment (اسم)
رفتار، معامله، علاج، درمان، معالجه، تلقی

cure (اسم)
علاج، دارو، شفاء

پیشنهاد کاربران

Cure علاج
Treatment درمان
واژه "علاج" از واژه ترکی eği یا iyi یا iği به معنی خوب گرفته شده است از ین واژه فعل iğlemek به معنی خوب کردن ، بهبود دادن ، بیماری مداوا کردن به دست می آید
شکل دیگر فعل ığlamak یا ıylamak می باشد که از آن مشتق ığlayıcı به معنی خوب کننده ، بهبوددهنده ، مداوا کننده به دست می آید و همچنین مشتق ığlac که به عنوان اسم عامل یا واسط به عامل یا واسطه خوب کننده یا بهبودبخش یا مداواکننده اشاره دارد که به شکل شنیداری و با شکل " علاج" وارد عربی شده است و با چرخش در اوزان عربی کلماتی چون معالجه و. . . . . از آن شکل گرفته است
...
[مشاهده متن کامل]

معالجه یعنی با دادن علاج یا دارو سلامتی کسی را بهبود بخشیدن

علاج در اصل واژه ای ترکی است که از طریق شنیداری از سوی عرب زبان ها به این شکل اخذ و به کار گرفته شده است.

خلاصی، درمان
تداوی، تشفی، چاره، درمان، شفا، مداوا، معالجه، وید، تدبیر

درمان
راه کار، برون رفت، خلاصی، رهایی.
چاره
درمان
مداوا

بپرس