frustrate (فعل)
باطل کردن، خنثی نمودن، خنثی کردن، عقیم کردن، مختل کردن، نا امید کردن، عقیم گذاردن، هیچ کردن، فکر کسی را خراب کردن
castrate (فعل)
تضعیف کردن، اخته کردن، عقیم کردن
mock (فعل)
دست انداختن، مسخره کردن، خندیدن، عقیم کردن، استهزاء کردن، تقلید در اوردن
spay (فعل)
عقیم کردن، بی تخمدان کردن
sterilize (فعل)
عقیم کردن، سترون کردن، نازا و عشوه، بی بار یا بی حاصل کردن
narrow down (فعل)
عقیم کردن، عقیم گذاردن