عقب افتادن


    lag
    to be deferred or postponed
    to remain behind
    to fall intoarrears

فارسی به انگلیسی

عقب افتادن رشد و پیشرفت
retard

مترادف ها

lag (فعل)
تاخیر کردن، لنگیدن، عقب ماندن، عقب افتادن

پیشنهاد کاربران

تاخر
دیر انجام دادن
پس افتادن. [ پ َاُ دَ ] ( مص مرکب ) عقب افتادن. تأخیر :
چونکه گله بازگردد از ورود
پس فتد آن بز که پیش آهنگ بود.
مولوی.
|| نکس. عود مرض در حال نقاهت. || غش کردن یا مردن. افتادن به پشت و مردن.
پس بودن ، پس ماندن
lag behind

بپرس