عقب

/~aqab/

    back
    rear
    behind
    aback
    after
    behindhand
    backside
    fro
    overdue
    stern
    tail
    behind (hand) slow
    hinder

فارسی به انگلیسی

عقب افتادگی
retardation, backwardness, state of remaining behind, backwater, lag, arrearage, backwarded state

عقب افتادگی فکری
mental retardation

عقب افتادن
lag, to be deferred or postponed, to remain behind, to fall intoarrears

عقب افتادن رشد و پیشرفت
retard

عقب افتاده
arreared, underdeveloped, lagging behind, retarded, hindered form progress, backward, outstanding, backwarded, backrent, backwater, belated, delinquent, feebleminded, overdue, wallydrag

عقب افتاده از نظر هوشی
retard

عقب افتاده جسمی و فکری
cretin

عقب افتاده فکری
retarded

عقب انداختن
postpone, to postpone, to retard

عقب انداختن تاریخ اغاز خدمت نظام
defer

عقب انداختن رشد و پیشرفت
retard

عقب باصره
optic nerve

عقب بودن
lag, trail

عقب ترین
hindmost, last, rearmost

عقب راندن
repulse

عقب رانی
shove

عقب رفتن
recede

عقب رونده
retrograde

عقب زدن
hustle, press

عقب زنی
repulsion

مترادف ها

back (اسم)
پشت، عقب، جبران، مدد، پشتی، تکیه گاه، پشتی کنندگان

rear (اسم)
پشت، عقب، دنبال

behind (اسم)
عقب

heel (اسم)
عقب، ته، پاشنه، پاشنه جوراب، پشت سم، پاهای عقب، پاشنه کف

rear part (اسم)
عقب

behind (قید)
بعد از، عقب، پشت سر، عقب تراز

after (قید)
پس از، بعد از، عقب، در عقب، به تقلید، به یادبود

back (قید)
دور از، به عقب، عقب، در عقب، پس، از عقب

پیشنهاد کاربران

واپس
واژه عقب
معادل ابجد 172
تعداد حروف 3
تلفظ 'aqab
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: عَقِب، جمع: اَعقاب]
مختصات ( عَ قِ یا قَ ) [ ع . ]
آواشناسی 'aqab
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
تَه
عقب عبری هست
= پس، خلف
≠ پیش، جلو، قدام
دُما.
به کُردی دویا میگن. فکر کنم به زبون لَکی دُما میگن.
مقابل جلو و پیش
واپس
نمونه:
اگر از آن سو راهی برای گامی به واپس نهادن نیست از این سو نیز هر گامی به واپس، فرورفتن هرچه بیش تر در مرداب پدید آمده است.
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
اگر از آن سو راهی برای گامی به واپس نهادن نیست از این سو نیز هر گامی به واپس، فرورفتن هرچه بیش تر در مرداب پدید آمده است.
...
[مشاهده متن کامل]

نمونه هایی دیگر با سود بردن از آمیخته واژه ی �واپس�
واپس نشینی / واپس نشستن:
. . . و این، تنها نخستین گام بایسته برای تاراندن آن جانوران هار و به واپس نشینی واداشتن شان بود.
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2017/10/blog - post_36. html
واپس سپاری / واپس سپردن:
بحث با توجیه کن، حجت میار آنچ من بسپردمت، واپس سپار
گفت پیغمبر که دستت هر چه برد بایدش در عاقبت واپس سپرد
�مثنوی معنوی�، مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2016/02/blog - post_94. html
واپس راندن:
. . . سپس با تار و مار کردن و شکافتن چندین پیشانی و به واپس راندن شان پی گرفته شد
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2022/01/blog - post_27. html
گام به واپس نهادن / گام به واپس برداشتن:
هر گامی به واپس نهادن یا گرفتارِ موش و گربه بازیِ �یانکی� ها شدن، پیامدهایی مرگبار برای مردم آن کشور و جهان دربرخواهد داشت.
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2022/01/blog - post_27. html
واپسگرایی ( ارتجاع )

عقب ( بر وزن کدر ) به معنی پاشنه پا است .
بعضی ها از دنیا عقب اند ؛ بعضى ها هم از عقب یک دنیایند.
( ناپلیون بناپارت )
بعضی ها از دنیا عقب اند ؛ بعضی ها هم از عقب یک
دنیا یند. ( ناپلیون بناپارت )
یشت
عقب
پُشت ، پِی ، تَه ، فَر
تَعقیب = پِی گَردی ، پُشت رَوی ( پُش رَوی )
عاقبت = تَه رِسی ، سَرانجام ، فَرانجام، پِی آمد
عقوبت = پِی آیی ، پُشت آیی
عَواقب = پِی آمد ها

عقب به ترکی: دال ، دالی ، گئری
در گویش شهرستان بهاباد:
عقب بودن :عقب افتادن، دنبال بودن.
عقب ماندن:عقب افتادن، دنبال ماندن، جا ماندن،
مثال، آغا میشه جمله دیکته را تکرار کنید من عقب موندم.
عقب ماندن # جا ماندن
میترسم از بچه ها عقب بیفتم # می ترسم از بچه ها جا بمانم
به زبان کردی
دواوه
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
فُراک forãk، فَراک farãk، واپس vãpas ( پارسی دری )
پَکات pakãt ( اوستایی: پَسکات )
پَرانْس parãns، پَرانْش parãnŝ ( اوستایی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس