عطف

/~atf/

    inflection
    regard
    adverting
    turning
    inclination
    connecting
    doubling
    bendingbacking

فارسی به انگلیسی

عطف به ماسبق
ex post facto

عطف به ماسبق کردن
to be retroactive or retrospective

عطف بیان
apposition

عطف در نامه اداری
reference

عطف شونده به ماسبق
retroactive

عطف کتاب
back, spine

عطف کردن
advert, invoke, to refer, to advert, to connect, to cause to return

مترادف ها

inclination (اسم)
انحراف، نهاد، تمایل، عطف، خو، شیب، خمیدگی به جلو و پایین

affection (اسم)
تاثیر، خوی، مهربانی، عاطفه، محبت، ابتلاء، مهر، برخورد، عدم تنافر، عطف، علاقه

conjunction (اسم)
اتصال، پیوستگی، عطف، اقتران، ربط، حرف ربط، ترکیب عطفی، حرف عطف، زوج

sympathy (اسم)
عاطفه، عطف، علاقه، همدمی، دلسوزی، همدردی، همفکری، رقت

turning (اسم)
عطف، خیش زنی

reference (اسم)
عطف، باز گشت، ارجاع، مراجعه، رجوع، کتاب بس خوان

turning point (اسم)
عطف، مرحله قاطع، نقطه برگشت، نقطه تحول

bending (اسم)
عطف

پیشنهاد کاربران

بست.
عطف:بست.
انعطاف:وابست.
بست و وابست:عطف و انعطاف.
عطف در عطف شاخه درخت همسایه==> به معنی چرخاندن و بازگرداندن شاخه به ملک مجاور بدون قطع کردن آن است
ماده ۱۳۱ قانون مدنی
پشت بند /پُشت بَند/، پیوند، هم بند /هَم بَند/
عطف بماسبق شدن قانون: بازگشتن و تسری یافتن قانون به آنچه که قبل از تصویب قانون رخ داده است
نقطه عطف: نقطه شروع _ عامل تغییر جهت و بازگشت از مسیر قبلی
عطف:شیرازه , حاشیه
( ( ماه منیر کتابهای آرزو را از اتاقش آورد چید توی قفسه ها . بعد جای خالی مانده را متر کرد و از کتاب فروشی های جلوی دانشگاه به همان اندازه کتاب طلا کوب خرید با عطف آبی ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 244. ) )
رجوع، ارجاع ، بازگشت ، اشاره
قطع
توجه - تمایل
برگشت یا برگشتن
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
اورون urun ( پشتو: اورون تکی )
ویاش vyãŝ ( سنسکریت: ویاوَرتَ )

بپرس