councilor
عضو انجمن شهرداری
alderman
عضو بودن
belong, sit
عضو پیمانگان
confederate
عضو پیمانگان شدن
confederate
عضو پیمانگان کردن
confederate
عضو تناسلی
genitals
عضو تیم قهرمان
all-american
عضو حزب فاشیست ایتالیا
black shirt
عضو حزب محافظه کار
conservative
عضو خانواده ای از زبان ها
branch
عضو دسته
clansman
عضو دسته نوازندگان
bandsman
عضو دسته کر
chorus girl
عضو رسمی
card-carrying
عضو رسمی کلیسا
communicant
عضو ریش مانند در جانوران و گیاهان
beard
عضو سازمان دولتی
agent
عضو شدن
enrol, enroll, join
عضو شدن دوباره
rejoin