عصبی

/~asabi/

    edgy
    nervous
    jumpy
    neural
    overstrung
    overwrought
    shaky
    tense
    unstrung
    spacy
    up-tight
    uptight
    wired
    twitchy

فارسی به انگلیسی

عصبی بودن
jumpiness, jitter

عصبی شدن
fluster, grate

عصبی عضلانی
neuromuscular

عصبی و دودل بودن
dither

عصبی و مردد بودن
dither

عصبی کردن
fluster, grate, key, unnerve, psych

مترادف ها

nervous (صفت)
عصبانی، متشنج، دست پاچه، عصبی، عصبی مربوط به اعصاب

neurotic (صفت)
نژند، عصبی، دچار اختلال عصبی

neural (صفت)
عصبی، وابسته بعصب، وابسته به سلسله اعصاب

overwrought (صفت)
عصبی، کاربرده، تهیه شده از روی مهارت

پیشنهاد کاربران

نرو
مجید علیائی
جواب سرو . سرو نام درختی تنومند است که به معنی پیری و کهنسالی میباشد وکسانیکه به این مرحله میرسند به نوعی عصبی و پرخاشگر میشوندکه به آنان سرو میگویند
عَصَبی: ١. وابسته به رگ و پِی ٢. فکری، روانی، درونی ٣. ازکورەدررفته، بەجوش - آمده، آمپرچسبانده، خون - بەجوش - آمده، بەسیمِ - پایان - زده، تندخو، تندمنش، تندسرشت، جوشی، خشن، پرخاشگر، خشمگین، خشم - آلود، خشمناک
اگر عصبی را به عنوان صفت برای کسی به کار ببریم : یعنی کسی که زود عصبی می شود.
اگر عصبی را برای کسی که عصبی شده به کار ببریم : یعنی کسی که عصبی شده است.
عصبانی
تند طبع
عصبی= نروو
پرخاشگر، تندمزاج، تندخو
‏پی = عصب
پیانی = عصبی ( به معنای مربوط به عصب نه به معنای عصبانی و خشمگین )
{ پیانی: پِی ( =عصب ) به علاوه پسوند وابستگی - انی. همچون نور 》 نورانی، جسم 》 جسمانی، کِی 》 کیانی و . . . }
بن مایه: لغت نامه دهخدا
کسی ک استرس داره😐
نروو. . . .
نروس. . . .
بَد رَگ
نرو، آتشی مزاج، تند، تندخو، خشم آلود، خشمگین، عصبانی، قهرآلود

جوشی
Neurotic
نروو
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس