به جوش آمدن
به شدت عصبانی شدن=اب روغن قاطی کردن/ارمان عابد رشت
دندان به هم ساییدن
از جا دررفتن ؛ در اصطلاح عامه ، عصبانی شدن. ناگهان خشمناک شدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . از جای بشدن.
در خشم شدن ؛ در خشم رفتن. خشمگین گردیدن : کسری چنان در خشم شد که به هیچوقت نشده بود. ( تاریخ بیهقی ) .
بر باد تند نشستن
سرخ چشم شدن . [ س ُ چ َ /چ ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) سخت غضبناک گشتن : برآشفت بهرام و شد سرخ چشم ز گفتار پرموده آمد به خشم . فردوسی .
جامه ٔ سرخ پوشیدن . [ م َ / م ِ ی ِ س ُ دَ ] ( مص مرکب ) در غضب آمدن . در عهد قدیم ملوک هنگام قهر و غضب جامه ٔ سرخ می پوشیدند. ( بهار عجم ) : پرید رنگ من از رو چو گشت جانان سرخ حذر کنید چو پوشید جامه سلطان سرخ . واعظ قزوینی ( از ارمغان آصفی ) .
خشمیدن
منفجر شدن
خشم کردن. [ خ َ / خ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بغضب آمدن. عصبانی شدن. غضبناک شدن :
قلم بطالع میمون و بخت بد رفته ست
اگر تو خشم کنی ای پسر وگر خشنود.
؟
آتیشی شدن ( گویش تهرانی )
جوشی شدن، جوشیدن
متغیر شدن
( slang )
piss off
عصبانی و غضبناک = خشم آلود
تیز گشتن - تند شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)