عصب از واژه ها تازی شده هست و ریشه آن از اَس در فارسی هست و از اَس اومدن اَساس و اصل رو هم گرفتن و دست کاری شده عصب هم از اس میاد چون اس از پایه و ریشه و پی اساس یک چیز میاد و عصب هم ینی همون پی و برابر عصب تو فارسیم پی هست پس عصب از اس گرفته شد و دست تو نوشتارش آوردن یه ب هم بهش افزودن با سپاس
واژه عصب
معادل ابجد 162
تعداد حروف 3
تلفظ 'asab
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: اعصاب] ( زیست شناسی )
مختصات ( عَ صَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی 'asab
الگوی تکیه WS
... [مشاهده متن کامل]
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
برق یاخته
سُهشگر معادل مناسبی نیست چرا که این واژه مناسب واژه حسگر یا سنسور می باشد.
عصب زدن = عصبی و بی حوصله بودن
فاز عصب برداشتن = عصبانی شدن
پی = عصب
پیانی = عصبی ( به معنای مربوط به عصب نه به معنای عصبانی و خشمگین )
{ پیانی: پِی ( =عصب ) به علاوه پسوند وابستگی - انی. همچون نور 》 نورانی، جسم 》 جسمانی، کِی 》 کیانی و . . . }
بن مایه: لغت نامه دهخدا
پی، رگ