عشق ورزی


    love-making

فارسی به انگلیسی

عشق ورزی کردن
love

مترادف ها

adoration (اسم)
ستایش، عشق ورزی، پرستش، نیایش، ستایشگری، سجود

lovemaking (اسم)
عشق ورزی

پیشنهاد کاربران

خاطر دادن. [ طِ دَ ] ( مص مرکب ) دل دادن. عاشق شدن. ( آنندراج ) . مهر ورزیدن :
به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار
که بر و بحر فراخ است و آدمی بسیار.
سعدی.
سر از مغز و دست از درم کن تهی
چو خاطر به فرزند مردم نهی.
سعدی ( بوستان ) .

بپرس