عزیمت

/~azimat/

    departure
    exit
    farewell
    going
    parting
    outgoing
    pullout
    incantation
    prayer for the sick
    starting
    leaving(firm)resolution

فارسی به انگلیسی

عزیمت کردن
go, hop, leave, part, quit, step, to start, to leave

عزیمت کردن از جایی
depart

عزیمت کرده
departed, gone, departee

عزیمت کننده
leaver

مترادف ها

departure (اسم)
انحراف، حرکت، کوچ، مرگ، عزیمت، فراق

resolution (اسم)
ثبات قدم، تحلیل، دقت، تجزیه، نیت، قصد، تصویب، نتیجه، تصمیم، عزم، عزیمت، حل، رفع، تفکیک پذیری، عزم راسخ

going (اسم)
جریان، رفتن، عزیمت، گام، وضع زمین، وضع جاده، زمین جاده، پهنای پله، مشی زندگی

intention (اسم)
عمد، منظور، مقصود، مراد، قصد، خیال، مفهوم، فکر، تصمیم، عزم، عزیمت، غرض

flight (اسم)
گریز، پرواز، سلسله، مهاجرت، عزیمت، یک رشته پلکان

determination (اسم)
قصد، تصمیم، عزم، تعیین، عزیمت

outgo (اسم)
هزینه، خرج، مخرج، عزیمت، خروج

پیشنهاد کاربران

عزم
تصمیم
قصد
. . . عزیمت در مقام و حرکت چیست. . .
کلیله و دمنه
ترک کردن مکان حاضر
مرگ و رحلت
عزیمت وهزیمت به گونه ای مترادف هر دو به معنای کوچ کردن
فسخ عزیمت= باطل کردن عزم ؛ فسخ عزیمت : عمر خطاب عزم کرد که بشام رود بیرون آمد باز باطل کرد که آنجا رود که وبا بود و طاعون. ( مجمل التواریخ ) . پس ملک حبشه از این خبر تافته شد و خواست که بیمن آیدابرهه رسول
...
[مشاهده متن کامل]
فرستاد و عذر خواست و بندگی و طاعتداری پیدا کرد. ملک حبشه رفتن بیمن باطل کرد. ( مجمل التواریخ ) .

حرکت کردن
سفر کردن

بپرس