depose, dismiss, remove, to depose, to discharge
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
تخلیه، عزل، خلع، ترشح، بده، انفصال
اخراج، عزل، برکناری، مرخصی
اخراج، عزل، خلع
عزل، رفع، برداشت، ازاله
پیشنهاد کاربران
اخراج. وبرکنار کردن کسی از کار یا سمت
یکی از معانی کلمۀ �عزل� در عربی، زندان انفرادی است.
در اصطلاح عامه" بیرون کشیدن" و " بیرون ریختن" گفته میشود.
خارج کردن آلت رجولیت از فرج زن به هنگام انزال و ریختن آن در اطراف و یا جای دیگر به منظور خودداری از فرزند داشتن.
خارج کردن آلت رجولیت از فرج زن به هنگام انزال و ریختن آن در اطراف و یا جای دیگر به منظور خودداری از فرزند داشتن.
غزل
عَزلیدن کسی.
برکناریدن کسی.
برکناریدن کسی.
عزل همان فسخ است .
که اگر این فسخ از جانب موکل باشد میشود == عزل
و اگر این فسخ از جانب وکیل باشد میشود استعفاء.
که اگر این فسخ از جانب موکل باشد میشود == عزل
و اگر این فسخ از جانب وکیل باشد میشود استعفاء.
بر کنار کردن
برون کاری