عزب، لیسانسیه، مرد بی زن، زن بی شوهر، باشلیه، دانشیاب
unmarried person(اسم)
عزب
unmarried(صفت)
عزب
celibate(صفت)
مجرد، عزب، بی جفت
single(صفت)
مجرد، تنها، عزب، فردی، تک، فرد، واحد، منفرد، انفرادی، تک و توک، یک نفری، یک لا، یک رشته
پیشنهاد کاربران
درد عزب بودن یک مرد را هرگز زنان نمیفهمند و به سبیل استهزاء می گیرند این درد هزاران بار از زایمان زن بدتره.
بی زن. [ زَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی زن ) مرد مجرد. مرد که زن ندارد. عزب. عزیب. اعزب. مِعزابة. ( منتهی الارب ) : عزوبة؛ بی زن و شوهر شدن. ( دهار ) . ، بیزن. [ زَ ] ( نف ) مخفف بیزنده : بادبیزن. ( یادداشت ... [مشاهده متن کامل]
مؤلف ) . ممکن است �بیزن � در کلمه بادبیزن ( در تداول عامه ) در اصل بادبزن ( از زدن ) باشد یعنی بادزننده که در لهجه عامیانه �بزن � مبدل به بیزن شده است. و رجوع به بادبزن شود.
با سپاس از شهریار آریابد، وَزَک گونه ای درخت بی بار است. و پیواره ( = بی کس و تنها )
عزب از مادّه عزوب، در اصل، به معنای دوری و جدایی از خانه و خانواده، برای یافتن مرتع جهت گوسفندان و چهار پایان است، و سپس به معنای غیبت و پنهانی، به طور مطلق استعمال شده است. و به همین مناسبت به مردان یا زنانی که از همسر خود دور مانده اند عزب یا عزبه گفته می شود.
دوری گزیده
مجرد مثال: کشیشان دیگر حاضر نیستند عزب ( مجرد ) بمانند.
در پهلوی " وزک ، پیوارگ " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از الوالقاسم پرتو .