عریان

/~oryAn/

    naked
    bare
    nude
    altogether
    bald
    simple
    unvarnished

فارسی به انگلیسی

عریان ساز
stripper

عریان شدن
strip

عریان گرا
nudist

عریان گرایانه
nudist

عریان گرایی
nudism

عریان گرد
streaker

عریان گردی کردن
streak

عریان وار
baldly

عریان کردن
bare, denude, strip

مترادف ها

bare (صفت)
ساده، اشکار، عریان، لخت، عاری

naked (صفت)
برهنه، عریان، لخت، پاک

nude (صفت)
برهنه، عریان، لخت

bald (صفت)
برهنه، طاس، عریان، کچل، بی مو، کل، بی لطف، بی ملاحت

پیشنهاد کاربران

عریان؛ دارای معرفت، معرفت در میان، معرفت نهفته در جان، معرفتی در اندرون همیان. همانند اصطلاح بابا طاهر عریان.
از برونم پرده اطلس چه سود
چون برون پرده عریان میزیَم.
بابا طاهر عریان
ناملفوف . [ م َ ] ( ص مرکب ) بدون لفافه . در لفافه پیچیده ناشده . عریان . برهنه . آشکار.
نامستور. [ م َ ] ( ص مرکب ) آشکار. ظاهر. هویدا. پیدا. واضح . صریح . پدیدار. غیرمستقر. ناپوشیده . لائح . || عریان . لخت . برهنه .
مکشوف تن ؛ عریان. لخت. برهنه بدن : هول واقعه چنان سر و دست و پای را بی خبر گردانیده بود که مکشوف تن در آن سرما می رفتیم. ( نفثةالمصدور چ یزدگردی ص 92 ) . و رجوع به مکشوف شود.
لیسک بر وزن لیست
در منطقه نهبندان خراسان جنوبی به معنای برهنه و عریان است
رت، برهنه، پتی، عور، لخت
لاج
رت

بپرس