عرق کردن


    perspire
    sweat
    to perspire
    to have ones temperature fall by perspiring
    toshell out
    to pay (as a bribe)

فارسی به انگلیسی

عرق کردن بدن انسان و جانور
transpire

عرق کردن برگ گیاه
transpire

عرق کردن شیشه پنجره
weep

مترادف ها

sweat (فعل)
خیس عرق شدن، عرق کردن، مشقت کشیدن

perspire (فعل)
دفع کردن، خیس عرق شدن، عرق ریختن، عرق کردن

پیشنهاد کاربران

در پارسی زوهیدن
عرق آوردن . [ ع َ رَ وَ دَ ] ( مص مرکب ) خارج کردن عرق و خوی . مُعِّرق شدن . مثلا" گویند آسپرین عرق میآورد. ( از یادداشت مرحوم دهخدا ) : اندر یاد کردن تدبیرهای عرق آوردن ، یعنی تدبیر خوی آوردن . ( ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) . || عرق کردن . خوی کردن :
...
[مشاهده متن کامل]

عرق بر عارضین آرد چو شبنم .
سعدی .
ضحی ؛ عرق آوردن . امطار؛ عرق آوردن پیشانی کسی . ( منتهی الارب ) .

تن چکه ؛ تن خیسی ؛ خیس تنی ؛ آبِ تن ؛
تعرق

بپرس