عذر

/~ozr/

    excuse
    pretext
    alibi
    extenuation
    plea

فارسی به انگلیسی

عذر اوردن
plead, to offer an excuse

عذر بدتر از گناه
lame or pitiful excuse

عذر تراشی
excuse

عذر خواستن
to apologize, to excuse oneself

عذر خواهی کردن
apologize, to offer an apology, to apologize

عذر موجه
good excuse, warrant

عذر می خواهم
excuse me. i beg your pardon.

عذر نا پذیر
inexcusable

عذر کسی را پذیرفتن
excuse

عذر کسی را خواستن
to dismiss someone from service

مترادف ها

reason (اسم)
سبب، عنوان، مایه، علت، خرد، مورد، موجب، مناسبت، ملاک، عذر، عقل، شعور، دلیل، عاقلی، خوشفکری

excuse (اسم)
عنوان، بهانه، پوزش، دستاویز، عذر

pretext (اسم)
عنوان، بهانه، مستمسک، دستاویز، عذر

plea (اسم)
بهانه، ادعا، پیشنهاد، استدعاء، تقاضا، عذر، دادخواست، وعده مشروط

subterfuge (اسم)
بهانه، گریز، طفره، طفره روی، اختفاء، عذر، طفره زنی

stall (اسم)
بهانه، غرفه، اخور، لژ، صندلی، بساط، عذر، جایگاه ویژه، دکه چوبی کوچک، جای ایستادن اسب در طویله

put-off (اسم)
بهانه، طفره، تعویق، انصراف، عذر

salvo (اسم)
عنوان، بهانه، مورد، عذر، توپ سلام، اظهار احساسات شدید، شلیک توپ برای ادای احترام

پیشنهاد کاربران

سلیم
عذر:واژه اربی ست به معنی درخاست بخشش کردن.
واژه عذر
معادل ابجد 970
تعداد حروف 3
تلفظ 'ozr
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی، جمع: اعذار]
مختصات ( عُ ذْ ) [ ع . ]
آواشناسی 'ozr
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی عمید
عُذر و مَنظور کردن
به عذرخواهی کردن همراه با بیان علت قصور و کوتاهی گفته می شود. بطور مثال:
کلید را آوردن و عذر و منظور کردن ( کلید باغ را گرفته بودن و قرار بود یک ساعت دیگر تحویل دهند اما بعد از چند ساعت آوردند )
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ویاج ( سنسکریت: ویاجَ )
هیکا ( سنسکریت: هیلا )

بپرس