گنده پیر. [ گ َ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) زن پیر سالخورده را گویند. ( برهان ) . پیرزنی که به غایت سالخورده باشد و بدبوی گردد، چه گویند که چون زنان بسیار پیر گردند گنده و بدبوی شوند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) : جَحَم ، رِش ، جِحمَش ، جُحموش ؛ زن گنده پیر کلانسال. جِلِّقة، جِلِقة، حَیزَبون ؛ زن گنده پیر. دَردَبیس ؛ گنده پیر کلانسال. دِردِح ، دلِقِم ، عجروفة، شَلمَق ، شَنَهبَر، شَنَهبَره ، شَهمَلة، صِلقِم ؛ گنده پیر کلانسال و سطبر. عُث ، عُثَّة، عَثواء، عُجروف ، عُجروفة، عَجوز؛ زن گنده پیر کلانسال. عَزوم ، عَشَبة، عُفّة. عُلفوف ، عَوزَب ، عَیضَمور، عَیهَلة، قَشعَة، قَلعَم. ( منتهی الارب ) . قَندَفیر، معرب گنده پیر است. ( قاموس ) . کِردِح ، کَلدَح ، کَلشَمَة، کَهَّة، هِردِبَة، هِرشَبَّة، هِرشَفَّة، هِزرَفَة، هِزروفة، هَمَّرِش ، هِمَّة، هَیعَرون ؛ گنده پیر کلانسال. ( منتهی الارب ) : ... [مشاهده متن کامل]
اندرآمد مرد با زن چرب چرب گنده پیر از خانه بیرون شد به ترب. رودکی. طعام بیرون آوردند لختی بخوردند و آنچه مانده بود مر آن گنده پیر را داد. ( ترجمه طبری بلعمی ) . بهرام گنده پیر را گفت قدح داری که ما در آن شراب خوریم ؟ ( ترجمه طبری بلعمی ) . مرد گفت به محلت ما یکی گنده پیر است و او را یکی گاو بود پس آن گاو بمرد گنده پیر از غم گاوبگریست. ( ترجمه طبری بلعمی ) . یکی گنده پیری شد اندر کمند پر آژنگ و نیرنگ و بند و گزند. فردوسی. مادرتان پیر گشت و پشت به خم کرد موی سر او سپید گشت و رخش زرد تا کی از این گنده پیر، شیر توان خورد. . . منوچهری ( دیوان چ 2 دبیرسیاقی ص 165 ) . بیارید این پلید بدکنش را بلایه گنده پیر بدمنش را. ( ویس و رامین ) . سپید است این سزای گنده پیران دورنگ است این سزاوار دبیران. ( ویس و رامین ) . سبک پخت کدبانوی گنده پیر به هم نان و خرما و کشکین و شیر. اسدی. تا تو بدین فسونْش به بر گیری این گنده پیر جادوی رعنا را. ناصرخسرو. وین کهن گشته گنده پیر گران دل ما می چگونه برباید. ناصرخسرو ( دیوان چ مینوی و محقق ص 224 ) . چه گویی که پوشیده این جامه ها را همان گنده پیری چو کفتار دارد. ناصرخسرو. تا روزی بر شبه گنده پیری بیامد و خویشتن را به دیوانگی زد. ( قصص الانبیاء ) . بر آن بودم که از لمغان به غزنین به تیغ تیز جوی خون برانم ولیکن گنده پیرانند و طفلان شفاعت می کند بخت جوانم. علاءالدین غوری ملک الجبال. از خواهر مشفق تر است و از گنده پیر زال بر شوی جوان باجمال عاشق تر. ( مقامات حمیدی ) . مسکین ضعیفه والده گنده پیر من بر خود بپیچد ازین غم چو خیزران ( ؟ ) . رشید وطواط. گنده پیر جهان جنب نکند همتی را که در جناب من است. انوری. گنده پیر چون شرح حال جوان بشنید گفت : نومید مشو اگرچه اومید نماند. ( سندبادنامه ص 190 ) . پس گنده پیری که جوانان بی سامان در تحت تصرف و فرمان او بودند طلب کرد. ( سندبادنامه ص 157 ) . پس نزدیک گنده پیر آمدند و گفتند یار ما کجا رفت ، پیرزن گفت کیسه زر بستد و برفت. ( سندبادنامه ص 295 ) . گنده پیران شوی را قمّا دهند چونکه از پیری و زشتی آگهند. مولوی. || مرد پیر : حور با تو چگونه پردازد حور باگنده پیر کی سازد؟ سنائی. || کنایه از دنیا : از فرازش نبرده سوی نشیب مگر این گنده پیر غرچه فریب. سنایی.
به نظر بنده باید از ریشه ی عجز و ناتوانی اومده باشه
جادوگر پیر میشه برای چی بلد نیستی میگی
اعجاز آفرین معجزه کننده در حقیقت کسی که ی دونه دهر و روزگاره