عَجَم واژه ای معرب است که در درازای تاریخ در معانی گوناگونی بکار رفته است. در زبان پارسی و در بسیاری از زبان ها از جمله زبان هندی و زبان اردو، به معنی ایرانی و فارسی بکار رفته است اما در زبان عربی به معنی فارس، ترک و زرتشتی و حتی شیعه و … هم بکار رفته است ولی امروزه در زبان عربی آن را همچون ( مترادف ) با غیرعرب بکار می برند. در زبان عربی به صورت های مختلف جمع بسته شده است مانند أعجم، أعجمون، الْأَعْجَمِینَ، أعاجم و عجمیون و مؤنث آن عجماء و به صورت فعل عَجَمَ و در قالب فاعلی و مفعولی هم صرف شده است.
... [مشاهده متن کامل]
واژهٔ عجم در درازای تاریخ کاربردهای گوناگون و مفهوم مختلف داشته است. واژگان ابتدا معنی بسیط و ساده داشته اند ولی با گذشت زمان معنی و مفهوم های دیگری بر آن بار می شود؛ به ویژه وقتی واژه به زبان دیگر می رود. عجم هیچگاه به معنی گنگ بکار نرفته اما به معنی غیر فصیح بکار رفته است. در عربی به گنگ، بُکم و به کَر صُم می گویند ( سوره بقرة آیهٔ ۱۸ صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لا یَرجِعونَ ) . عجم ابتدا به پارس زبان ها گفته می شده، بعدها به ترک ها و دیگران هم گفته شده است و امروزه در ادبیات عرب، «عجم» در معنای غیرعرب بکار می رود. اما در دوره ای کوتاه واژه ای به شکل اعجمی ساختند و از آن مفهومی نو اختراع کردند یعنی افراد بیگانه، خارجی، دشمن عرب و ….
نظر لغت شناسان قدیم مانند فیروز آبادی در القاموس المحیط و ابن منصور در لسان العرب و فخر رازی و ابی الفتح موصلی این است که کلمه عجم ریشه سامی از" ع - ج - م دارد و به معنای ناواضح و مبهم است. و غیر عربی را گویند که عربی را به خوبی صحبت نمی کند. الزمخشری می نویسد که اعجمی یعنی ناروشن صحبت کردن ولی عجمی یعنی فرس فارس یا ایرانی.
ابی الحسین احمد بن فارس بن زکریا رازی، که از بزرگ ترین واژه شناسان در سده چهارم بوده است در دو کتاب ارزشمند ( المقائیس فی اللغه و مجمل اللغه ) نخستین معنای «عجم» را تخم و دانه خرما و انگور و میوه هایی همانند انگور می داند؛ یعنی هسته و دانه هر چیز را عجم می نامد.
خوارزمی در کتاب مقدمه الادب می نویسد که «عجم»، دانه هر چیزی است. بدین علت به درخت خرمایی که از تخم خرما بروید، عجمه می گویند.
• مرحوم «دکتر جواد برومند سعید» زبان شناس معاصر و عضو هیئت رئیسه گروه ادبیات ایرانی فرهنگستان ایران،
، در مقاله «بررسی واژه اعجم در فصلنامه کرمان مرکز کرمان شناسی سال ۱۳۷۳ شماره ۱۳ و ۱۴ و در مقالات متعدد دیگر و در کتاب نوروزجمشید، استدلاهای خود برای ارتباط بین جم و اجم و عجم» را نوشته است او معتقد است واژه آل جم و اجم در ادبیات عربی و پارسی وجود داشته است.






... [مشاهده متن کامل]
واژهٔ عجم در درازای تاریخ کاربردهای گوناگون و مفهوم مختلف داشته است. واژگان ابتدا معنی بسیط و ساده داشته اند ولی با گذشت زمان معنی و مفهوم های دیگری بر آن بار می شود؛ به ویژه وقتی واژه به زبان دیگر می رود. عجم هیچگاه به معنی گنگ بکار نرفته اما به معنی غیر فصیح بکار رفته است. در عربی به گنگ، بُکم و به کَر صُم می گویند ( سوره بقرة آیهٔ ۱۸ صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لا یَرجِعونَ ) . عجم ابتدا به پارس زبان ها گفته می شده، بعدها به ترک ها و دیگران هم گفته شده است و امروزه در ادبیات عرب، «عجم» در معنای غیرعرب بکار می رود. اما در دوره ای کوتاه واژه ای به شکل اعجمی ساختند و از آن مفهومی نو اختراع کردند یعنی افراد بیگانه، خارجی، دشمن عرب و ….
نظر لغت شناسان قدیم مانند فیروز آبادی در القاموس المحیط و ابن منصور در لسان العرب و فخر رازی و ابی الفتح موصلی این است که کلمه عجم ریشه سامی از" ع - ج - م دارد و به معنای ناواضح و مبهم است. و غیر عربی را گویند که عربی را به خوبی صحبت نمی کند. الزمخشری می نویسد که اعجمی یعنی ناروشن صحبت کردن ولی عجمی یعنی فرس فارس یا ایرانی.
ابی الحسین احمد بن فارس بن زکریا رازی، که از بزرگ ترین واژه شناسان در سده چهارم بوده است در دو کتاب ارزشمند ( المقائیس فی اللغه و مجمل اللغه ) نخستین معنای «عجم» را تخم و دانه خرما و انگور و میوه هایی همانند انگور می داند؛ یعنی هسته و دانه هر چیز را عجم می نامد.
خوارزمی در کتاب مقدمه الادب می نویسد که «عجم»، دانه هر چیزی است. بدین علت به درخت خرمایی که از تخم خرما بروید، عجمه می گویند.
• مرحوم «دکتر جواد برومند سعید» زبان شناس معاصر و عضو هیئت رئیسه گروه ادبیات ایرانی فرهنگستان ایران،
، در مقاله «بررسی واژه اعجم در فصلنامه کرمان مرکز کرمان شناسی سال ۱۳۷۳ شماره ۱۳ و ۱۴ و در مقالات متعدد دیگر و در کتاب نوروزجمشید، استدلاهای خود برای ارتباط بین جم و اجم و عجم» را نوشته است او معتقد است واژه آل جم و اجم در ادبیات عربی و پارسی وجود داشته است.






عربا هرقومی که زبانش برایشان نامفهوم است رو عجم می کویند
البته بهتر است بجای اسیر شدن در دام اصطلاحات و معانی جا افتاده در ادبیات قدیم و جدید , به حقایق و رویدادهای میدانی ! توجه شود ِ . برای مثال کاملا روشن است که ایین ایرانیان باستان پرستش مهر و میترا و اهورامزدا بود که بر پایه احترام و تکریم خورشید و به تبع ان اتش استوار بود ( که خوددارای فلسفه عمیقی است ) . ِ پیروان این ایین را " مغ " و رهبران روحانی انرا " مغبد " مینامیدند ِکه بمرور زمان به " موبد " تغییر پیدا کرد ِ. این کلمه در زبان یونانی , ماگوس " تلفظ میشد که با ورود به زبان عربی بشکل " مجوس " در امد ِ همین واژه که بار معنایی کاملا معنوی و مطلوبی دارد , بعد ها پس از ظهور اسلام بدلایل کاملا روشن تبدیل به دشنام و واژه ای توهین امیز شد !!
... [مشاهده متن کامل]
بر همین اساس کلمه " عجم " که بی تردید از همان اغاز قدرت گرفتن اسلام به ایرانیان و پارسها اطلاق میشد , معرب کلمه ای است که ریشه در زبان پارسی باستان دارد ( ترکیبی از دو بخش : اوجه بمعنی لشگر - نیرو - اجتماع و دیگری , اما یعنی توانا و پرقدرت که نهایتا این دو بخش بتدریج بشکل : اوج اما - اجما - اجم و نهایتا " عجم " ( معرب اجم ) درامدِ بنا بر این معنای واقعی کلمه عجم معادل مردم مقتدر یا لشگر نیرومند است که بدون شک به " امپراتوری عظیم و قدرتمند ساسانی " اشاره دارد ِ . بهمان دلیلی که واژه مجوس در زبان و ادبیات عرب بار معنایی توهین امیز پیدا کرد , بهمان دلیل واژه عجم هم دارای بار معنایی تحقیر امیز و منفی پیدا کرد ( به معنی گنگ , لال , الکن , وووو. . . . ) !!! بنا بر این بدلیل اعمال حب و بغض های اعمال شده از سوی حاکمان زمان در ادوار مختلف , نمیتوان تنها به ظاهر متون تاریخ و ادبیات گذشته بصورت چشم و گوش بسته اعتماد کرد !!
... [مشاهده متن کامل]
بر همین اساس کلمه " عجم " که بی تردید از همان اغاز قدرت گرفتن اسلام به ایرانیان و پارسها اطلاق میشد , معرب کلمه ای است که ریشه در زبان پارسی باستان دارد ( ترکیبی از دو بخش : اوجه بمعنی لشگر - نیرو - اجتماع و دیگری , اما یعنی توانا و پرقدرت که نهایتا این دو بخش بتدریج بشکل : اوج اما - اجما - اجم و نهایتا " عجم " ( معرب اجم ) درامدِ بنا بر این معنای واقعی کلمه عجم معادل مردم مقتدر یا لشگر نیرومند است که بدون شک به " امپراتوری عظیم و قدرتمند ساسانی " اشاره دارد ِ . بهمان دلیلی که واژه مجوس در زبان و ادبیات عرب بار معنایی توهین امیز پیدا کرد , بهمان دلیل واژه عجم هم دارای بار معنایی تحقیر امیز و منفی پیدا کرد ( به معنی گنگ , لال , الکن , وووو. . . . ) !!! بنا بر این بدلیل اعمال حب و بغض های اعمال شده از سوی حاکمان زمان در ادوار مختلف , نمیتوان تنها به ظاهر متون تاریخ و ادبیات گذشته بصورت چشم و گوش بسته اعتماد کرد !!
" پارسی و تازی " :عرب و عجم. "
پارسیده وتازیده ":تعریب وتعجیم.
پارسیده وتازیده ":تعریب وتعجیم.
وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ
در این آیه لِسَانُ أَعْجَمِیٌّ در برابر عَرَبِیٌّ مُبِینٌ ( روشن ) آمده است.
در این آیه لِسَانُ أَعْجَمِیٌّ در برابر عَرَبِیٌّ مُبِینٌ ( روشن ) آمده است.
عجم واژه ای ایرانی است
اُجو = اُوجه = اُگر = اُج = نیرو = گروه = لشگر
آما = نیرومند
با ترکیب این دو واژه به نتیجه زیر می رسیم
اُجآما = اجما = اجم = عجم
که به معنای نیروی نیرومند یا همان لشگر نیرومند است.
... [مشاهده متن کامل]
رویه ۳۸ و ۳۹ و ۴۰ فرهنگ واژه های ایران کهن کریستیان بارتولومه
رویه ۱۴۰ فرهنگ واژه های ایران کهن
اُجو = اُوجه = اُگر = اُج = نیرو = گروه = لشگر
آما = نیرومند
با ترکیب این دو واژه به نتیجه زیر می رسیم
اُجآما = اجما = اجم = عجم
که به معنای نیروی نیرومند یا همان لشگر نیرومند است.
... [مشاهده متن کامل]
رویه ۳۸ و ۳۹ و ۴۰ فرهنگ واژه های ایران کهن کریستیان بارتولومه
رویه ۱۴۰ فرهنگ واژه های ایران کهن
عجم نامی است برگرفته از جم ( جمشید ) که اعراب به ما دادند و تازی واژه ای است برگرفته از قبیله بزرگ طایی ( حاتم طایی از افراد مشهور این قبیله است )
عَجْم: نقطه گذاری: ( . . . بنویسی بی عجم و اِعراب ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی پنجم )
سعید عزیز
پس چرا بعد از پیامبر که اعراب مسلمان شدند باز هم به منظور گنگ و لال ایرانیان رو خطاب میکردند؟همانا گمان است که در معنای آن فرگشت صورت گرفته باشد ( دقیق یاد ندارم که به این تغییر معنایی در ادبیات چه می گویند )
پس چرا بعد از پیامبر که اعراب مسلمان شدند باز هم به منظور گنگ و لال ایرانیان رو خطاب میکردند؟همانا گمان است که در معنای آن فرگشت صورت گرفته باشد ( دقیق یاد ندارم که به این تغییر معنایی در ادبیات چه می گویند )
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
عجم زنده کردم بدین پارسی
عجم هیچگاه در عربی همچین معنی نداره و گنگ و لال میشه صم و بکم، دوما عجم واژه ای بوده که اعرابی که زیر سلطه ساسانیان بودند مانند یمنیها و لخمیها در نامه هایشان شاه ایران را شاه عجم یا ملوک عجم میخواندند،
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
پس واژه عجم به هیچ هنوان نمیتوانسته معنای توهین آمیزی داشته باشد چون اعراب در آن زمان در جایگاه فخر فروشی نبودند و عجم واژه ای احترام امیز بوده، اعراب پیش از اسلام خود را فرزندان - رب - میدانستند و ایرانیان را فرزندان - جم - میدانستند و جم در اساطیر ودا پسر خورشید و نخستین انسان فانی و در ایران یکی از پادشاهان پیشدادی هست و طبق اوستا نخستین کسی هست که اهورامزدا دین خود به او بسپرد، رب هم نام بت و خدایی در عربستان پیش از اسلام بود
کسی که نمی تواند خوب تکلم کند و منظورش را برساند.
پاره ای نویسندگان بزرگ پارسی چچون خاقانی و کیکاوس وشمگیر عجمی را پارسی ندان و انکه پارسی نیست و زبان ندان گرفته اند اینگونه گرفته اند که
عجم سخنور و رسا نیست پس انکه سخن پارسی نداند عجم و اعجمی است -
... [مشاهده متن کامل]
و تا عجمی یابی پارسی گوی مخر که عجمی را بخری بخوی خویش توانی برآوردن و پارسی گوی را نتوانی
قابوسنامه
ملک عجم چو طعنه ترکان اعجمی است
بخرد کجا بساط تمنا برافکند
عجم سخنور و رسا نیست پس انکه سخن پارسی نداند عجم و اعجمی است -
... [مشاهده متن کامل]
و تا عجمی یابی پارسی گوی مخر که عجمی را بخری بخوی خویش توانی برآوردن و پارسی گوی را نتوانی
قابوسنامه
ملک عجم چو طعنه ترکان اعجمی است
بخرد کجا بساط تمنا برافکند
عَجَم
به گمان واژه ای پارسی است :
عَجَم : عَ - جَم
عَ/ اَ : پیش وند ، چند مینه دارد فشارانش ( تاکید ) ، کوتاه شدهء اَز
جَم : جَمشید
اَجَم = اَز قوم ِ جَم /جَمشید ( ایرانی )
به گمان واژه ای پارسی است :
عَجَم : عَ - جَم
عَ/ اَ : پیش وند ، چند مینه دارد فشارانش ( تاکید ) ، کوتاه شدهء اَز
جَم : جَمشید
اَجَم = اَز قوم ِ جَم /جَمشید ( ایرانی )
هر کلمه یا حرف برای معنا شدن نیاز به فرهنگ خود دارد؛
اسم: ژم
نوع: پسرانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: نام پسر قباد برادر انوشیروان پادشاه ساسانی
ز انبوه پیلان و شیران�ژم�
گذرهای جیحون پر از باد و دم.
... [مشاهده متن کامل]
به اشکش بفرمود [ کیخسرو ] تا سوی�ژم�
برد لشکر و پیل وگنج و درم.
فردوسی
در سروده فردوسی بزرگ ژم را به دشت یا بیشه مفهوم داده
ازم:
لغت نامه دهخدا
ازم . [ اَ ] ( اِ ) فرزند. ( برهان ) ( جهانگیری ) . ولد
در پارسی حروف پ گ چ ژ وجود دارد که اعراب کلمه اژم را به زبان خود تکلم کردند و در آخر اژم ( عجم ) مفهومه فرزند بیشه می باشد ؛
�اَژمان ( عجمان ) به معنی بیشه نشینان هست.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)