عجله

/~ajale/

    hurry
    haste
    rashness
    impetuosity
    precipitation
    dash
    hastiness
    headiness

فارسی به انگلیسی

عجله دارم
i am in a hurry for it.

عجله کردن
hasten, hurry, spur, hotfoot, to make haste, to hurry up

مترادف ها

hurry (اسم)
شتاب، دست پاچگی، عجله

haste (اسم)
شتاب، سرعت، عجله

precipitation (اسم)
شتاب، تسریع، ته نشینی، دست پاچگی، بارش، عجله

posthaste (اسم)
عجله، پیک تندرو

hastiness (اسم)
عجله

precipitance (اسم)
عجله، شتاب زدگی، تعجیل بسیار

overhastiness (اسم)
عجله

پیشنهاد کاربران

التأنِّی من الله والعجلة من الشیطان
در تفسیر نور استاد قرائتی یکی از مواردی که ﻋﺠﻠﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺍﺳﺖ را ﭘﺬﻳﺮﺍﻳﻲ ﺍﺯ ﻣﻬﻤﺎﻥ بیان می کند.
سوال، ﭘﺬﻳﺮﺍﻳﻲ ﺍﺯ ﻣﻬﻤﺎﻥ، ﻋﺠﻠﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺍﺳﺖ یعنی چه؟
عجله کردن خوب نیست مگر در امور خیر و نیک .
...
[مشاهده متن کامل]

یکی از این موارد مهمان نوازی است. وقتی�مهمانی برای انسان می آید باید سریعا او را مورد اکرام و تکریم قرار دهد و در پذیرایی از او اقدام سریع نماید. مثلا سریعا آب خنکی یا یک لیوان چای بیاورد تا گلویی تازه کند و اینگونه محبت خود را نسبت به او و حضورش ابراز نماید. این یکی از آدابی است که مورد تاکید در مبحث�مهمان نوازی است.

بررسی و واکاویِ واژه یِ " زود/زوت" و بکارگیریِ واژگانِ " زوتَن:zutan، زودَن:zudan، زَو: zav":
همانگونه که می دانیم واژه یِ " زود" به چمِ " تند، سریع" است و آنچنان که پیداست این واژه با اَندرگذری از زبانِ پارسیِ میانه به ریختِ " بُنِ گذشته" به دستِ ما رسیده است؛ ولی پرسش اینجاست که ریشه و بُنِ کُنونیِ این واژه چه بوده است؟
...
[مشاهده متن کامل]

ما در زبانِ اوستاییِ جوان ریشه ای بنام " گَو: gav" داشته ایم به معنای " شتافتن، شتاب کردن، عجله کردن".
کُنونه یِ این ریشه اوستایی، " جَوَ: ǰava " بوده است که در یَشتِ اوستا: Yt. 5. 63 آمده است: " برای کمک به من بشتاب".
همچنین در زبانِ آریاییِ باستان واژه یِ "žuta " را داشته ایم که به روشنی " صفت مفعولی" بوده است. در زبان پارسی میانه واژه " زوت" را داشته ایم و در پارسیِ کُنونی واژه یِ " زود".
بنابر آواشناسیِ زبانهایِ ایرانیِ اوستایی - پارسیِ میانه به روشنی می توان دریافت که اگر کارواژه یِ همپیوند با " زود" قرار بود در زبانِ پارسیِ میانه - کُنونی به کارگیری شود، آن کارواژه " زوتَن:zutan" یا " زودَن: zudan" و بُن کنونیِ آن " زَو: zav " می بود؛ درست بمانندِ کارواژه هایِ زیر در زبانِ پارسیِ میانه - کنونی:
بوتَن/بودن با بُن کنونیِ : بَو:bav
شودن/شُدن با بُن کنونی: شَو : šav
و دیگر کارواژه ها.
نکته 1: اگر نیک بنگرید، در خواهید یافت که در این دست کارواژگان دگرگونیِ آواییِ " - و: u - " و " َ و : av - " رُخ داده است که این دگرگونیِ آوایی بویژه از زبانِ اوستاییِ جوان به این سو رواگمند ( =رایج ) بوده است. برای نمونه در واژگانی همچون : دَویدن : davidan " با بُن کُنونیِ " دو : du" در زبانِ پارسی و دیگر کارواژگان.
همانگونه که پیداست در اینجا گذار از بُن کُنونی به گذشته یا پاژگونه این دگرگونیِ آوایی را نمایان می کند؛ هرچند باید دانست که این دگرگونیِ آوایی تنها کرانمند به این گذار نیست و در واژگانِ بسیاری رُخ داده است.
نکته 2: اگر بخواهیم کارواژه یِ " زوتَن/زودَن" با بُن کنونیِ " زَو" را بکار بگیریم، " زوته/زوده" صفتِ مفعولیِ آن خواهد بود.
پیشنهاد 1: اگر ما کارواژه یِ " زوتَن/زودَن" را بکار بگیریم، می توانیم واژگانی همچون " زَوِش، زَوَنده، . . . . " و چنانکه نیاز باشد کارواژه یِ " زوانیدن" را بکار ببریم.
نکته 3: چنانکه کارواژه یِ " زودَن/زوتَن" بکار گیری شود، هم معنا با واژه آلمانیِ " eilen " و واژگانِ اروپایی " hurry، rush، hasten " خواهد بود.
پیشنهاد 2: چنانچه در فرآیندِ ساختِ واژگان، " زَو:zav " با بُنی از زبانهایِ باستانی که معنای دیگر دارد، همآوا باشد، ما می توانیم در اینجا بُن کُنونی " زَو" را به ریختِ ریشه اوستایی یعنی " گَو:gav" یا به ریختِ کُنونه اوستایی " جَو:ǰav " درآوریم.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشت: ستونِ 504 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" ( کریستین بارتولومه )

عجله
عجله کردن، به تندی و چابکی اشاره دارد.
برابر های پارسی آن:
تندی، چابکی
عجله: همتای پارسی این واژه ی عربی، به جز شتاب، اینهاست:
لز laz ( کردی )
مَخوب maxub ( سغدی )
نیفار nifār ( پارتی: niżfār )
اشتاپیش oshtāpish ( پهلوی: oshtāpishn )
دویس davis ( پهلوی )
نیدواریش nidvārish ( پهلوی: nidvārishn ) .
عجله به زبان سنگسری
تِعجیل tell
عجله دارد. . . . . تِعجیل داندهtejil dandeh
واژه عجله
معادل ابجد 108
تعداد حروف 4
تلفظ 'ajale
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: عجلَة]
مختصات ( عَ جَ لِ ) [ ع . عجلة ]
آواشناسی 'ajale
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
...
[مشاهده متن کامل]

منبع فرهنگ فارسی عمید
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار

🇮🇷 همتای پارسی: شتاب 🇮🇷
عَجَله
همانندی این واژه با همتای آن در زبان آلمانی ( تامل برانگیز ) دِرَنگ اَندیشیدَنی است :
آلمانی : Eile ( اَیله ) = عَجَله
آلمانی : eilen ( اَیلِن ) = عَجله کردن
شایسته است بیشتر در این باره پژوهیده شود.
...
[مشاهده متن کامل]

اگر بخواهیم با دستگاه دستور زبانی و آوا - زبانی پارسی نامواژه و کارواژه بَربِسازیم :
اَجلیدن / اَگلیدن = عجله کردن
اَجله / اَگله = عجله
اَجلاندن/ اَگلاندن = تَعجیل کردن
اَجلانِش/ اَگلانِش = تَعجیل
اَجلَنده/ اَگلَنده = عاجِل

از روی عجله:
شتابزده
عجله کن :
بشتاب ، به هم بگَرد، زود باش
معنی این اسم می شود شتابگر
عجله ( ع_ج_ل_ه )
پر شتاب
بدون زمان
تسریع
در مجمع البیان می گوید: فرق بین سرعت و عجله این است که سرعت به معنای جلو افتادن در کاری است که جلو افتادن در آن جایز باشد. پس سرعت ( از آنجائی که همیشه در کار خیر به کار می رود ) خود یکی از صفات ممدوح است . و ضد آن ( ابطاء کندی ) است . که صفت ناپسندی است ، به خلاف عجله که چون به معنای شتافتن و جلو افتادن در کاری است که نباید در آن شتاب کرد. لذا از صفات نکوهیده و مذموم به شمار می رود. و ضد آن ( اناة - درنگ و تانی ) است که از صفات پسندیده است . و ظاهرا سرعت در اصل ، وصف حرکت ، و عجله وصف متحرک بوده ، ( بعدها به خود متحرک هم گفته اند مسارع ، وگرنه در اصل لغت موارد هر یک غیر مورد دیگری است ) . ( تفسیر المیزان )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( ریشه ی عجله از ماده ی عجل می باشد . کلمه ( عجل ) به معنای بچه گاواست که به راحتی رم کرده و به چابکی خود را به در و دیوار می کوبد . از این رو به افعال و حرکاتی که سریع و بدون فکر و تصمیم عاقلانه و درست از انسان سر می زند عجله گفته می شود . ) ) ( نگارنده )

به عجله
شتاب
شتابزدگی در کارها. . . تعجیل در کار ها
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس