عبوس

/~abus/

    stern
    grim
    glum
    grumpy
    morose
    sulky
    sullen
    beetle-browed
    cranky
    dour
    saturnine
    severe
    sourpuss
    grim(-faced)

فارسی به انگلیسی

عبوس بودن
sulk, sulkiness

عبوس شدن
frown

عبوس کردن
scowl

مترادف ها

mope (اسم)
عبوس

grim (صفت)
سخت، ترسناک، شوم، عبوس، ظالمانه، ظالم

forbidding (صفت)
زننده، ترسناک، شوم، نفرت انگیز، عبوس، ناخوانده، مهیب، نامطبوع، دافع، بد قیافه، نهی کننده

ill-humored (صفت)
ترشرو، بد اخلاق، بد خو، عبوس

cheerless (صفت)
سیاه، افسرده، غمگین، عبوس

farouche (صفت)
عبوس

ill-humoured (صفت)
ترشرو، بد اخلاق، بد خو، عبوس

ill-natured (صفت)
ترشرو، بد اخلاق، بد خلق، عبوس، بدطبیعت، بدباطن، بدسرشت

saturnine (صفت)
شوم، افسرده، سنگین، عبوس، دلتنگ، سربی

louring (صفت)
عبوس

surly (صفت)
ناهنجار، عبوس، با ترشرویی، تندخو و گستاخ

moody (صفت)
ترشرو، بد اخلاق، بد خلق، عبوس، اخمو

morose (صفت)
ترشرو، کج خلق، عبوس، وسواسی

sullen (صفت)
ترشرو، کج خلق، عبوس، غیر معاشر

stern (صفت)
سخت گیر، سخت ومحکم، عبوس

glum (صفت)
اوقات تلخ، رنجیده، افسرده، کدر، ملول، عبوس

sulky (صفت)
ترشرو، رنجیده، بد اخم، دلخور، عبوس، قهر

پیشنهاد کاربران

به پارسی، زوش
حنق
اخمناک
غنچه پیشانی. [ غ ُ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) کنایه از بیدماغ و اخمه رو. ( آنندراج ) . آنکه ابروهای وی درهم و پیچدار باشد. عبوس. ( ناظم الاطباء ) :
در رکاب برق دارد پای حسن نوبهار
تا گلی در باغ داری غنچه پیشانی مباش.
...
[مشاهده متن کامل]

صائب ( از آنندراج ) .
تازه رویان گلستان غنچه پیشانی شدند
در بساط لاله و گل روی خندانی نماند.
صائب ( از آنندراج ) .
|| زشت. ( ناظم الاطباء ) . زشت رو.

بسیار ترش رو و بد اخم
در زبان ترکی به عبوس " قاش قاباقلی " گفته می شود.
بداخم

بپرس