گذرش
عبور. [ ع ُ ] ( ع مص ) درگذشتن از نهر و وادی. ( اقرب الموارد ) . گذشتن از نهر و جوی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . بر آب گذشتن. ( تاج المصادر ) ( غیاث اللغات ) ( المنجد ) . || شکافتن راه را. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( المنجد ) . || مطلق گذر کردن از راهی. ( غیاث اللغات ) .
... [مشاهده متن کامل]
عبور. [ ع َ ] ( ع اِ ) بره گوسفند. ج ، عبائر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . || ( ص ) ختنه ناکرده. ج ، عُبُر. ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ) ( اقرب الموارد ) .
عبور. [ ع َ ] ( اِخ ) نام ستاره ای است که بعد از جوزا درآید. ( غیاث اللغات ) . شعری عبور؛ یکی از دو شعری و آن سپس جوزاست. آن را عبور نامند چون از حجره گذرد. ( اقرب الموارد ) . نام ستاره ای که بعد جوزا درآید. ( منتهی الارب ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
در جواب آقای حسنقلی پور . گذار پیوستهیا گذار پی در پی
باسلام
به نظر شما دوستان بجای این کلمات چه کلماتی ( این دو کلمه با هم میاد ) می توان استفاده کرد:
توالی عبور
چون دارم ترجمه می کنم و برای مفهوم روان اینها مانده ام.
باتشکر - علی حسینقلی پور
واژه عبور
معادل ابجد 278
تعداد حروف 4
تلفظ 'abur
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی] ( نجوم )
مختصات ( عُ ) [ ع . ]
آواشناسی 'obur
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
رفت و آمد
نمونه:
�کاخ سپید� [بخوان: کاخ روسیاه!]، روز پنجشنبه ی گذشته به آگاهی رساند که کشتی ها و هواپیماهای نیروی دریایی �ایالات متحد� [بخوان:�یانکی� ها!] در دو هفته آینده از �تنگه ی تایوان� رفت و آمد ( عبور ) خواهند کرد.
در بازی جدولانه دو، مرحله اول، جواب میشه: گذار.
( عبرت ) یا عبور به معنای پند گرفتن از ریشه عَبَر به معنای عبور کردن و چون عبور انتقال از نقطه ای به نقطه دیگر است به صورتی که بتوان از آن عبرت و پند گرفت می باشد. نام گذاری عبرت هم به این دلیل است مثلا در قرآن اشاره به قوم شعیب یا لوط و یا ماجرای قوم بنی اسرائیل شده به این دلیل است تا ما که قرآن را می خوانیم از آنان عبرت بگیریم و مثل آنان عمل نکنیم.
... [مشاهده متن کامل]
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ایسیا ( اوستایی: ایثیَ )
پَرشون ( پهلوی )
تیپِر ( کردی )
پِرین ( کردی: پِرینه وه )