عالی جناب

/~AlijenAb/

    worship
    eminence
    excellency
    high-ness
    grace

مترادف ها

eminence (اسم)
بلندی، بزرگی، تعالی، پشته، برجستگی، بر امدگی، مقام، عالیجناب، جاه، علی، علو

eminency (اسم)
بلندی، بزرگی، تعالی، برجستگی، بر امدگی، مقام، عالیجناب، جاه

excellency (اسم)
برتری، خوبی، عالیجناب، حضرت، جناب

honorable (صفت)
پسندیده، عالیجناب، سربلند، خوش طینت، محترم، شریف، شرافتمندانه، بزرگوار، شایان تعریف، ابرومند، لایق احترام

high (صفت)
رشید، علیه، با صدای بلند، بلند، خوشحال، علوی، خشن، عالی، گزاف، مرتفع، زیاد، عالی مقام، عالیجناب، علی، متعال، بو گرفته، بلند پایه، رفیع، وافرگران، تند زیاد، با صدای زیر، اندکی فاسد

dignified (صفت)
بزرگ، با وقار، موقر، بلند مرتبه، عالی مقام، معزز، عالیجناب

eminent (صفت)
بزرگ، علیه، بلند، برجسته، عالیجناب، هویدا، علی، والا مقام، متعال، سربلند

respectable (صفت)
معزز، عالیجناب، محترم، ابرومند، قابل احترام

honourable (صفت)
عالیجناب، سربلند، خوش طینت، محترم، شریف، شرافتمندانه، بزرگوار، شایان تعریف، ابرومند، لایق احترام

پیشنهاد کاربران

علیاجناب . [ ع ُل ْ ج َ ] ( ص مرکب ) مؤنث عالی جناب . عنوانی و خطابی بزرگ داشت زنی را. از القاب و عناوین زنان . خطابی تفخیم آمیز زنان را.
عالی مکان . [ م َ ] ( ص مرکب ) آنکه منزلت و مقام رفیع دارد. آنکه مکان شریف دارد. عالیقدر. عالیجاه :
بگشا ز بال همت عالی مکان گره
تا کی شوی چو بیضه در این آشیان گره .
صائب ( از آنندراج ) .
سپهرصولت. [ س ِ پ ِ ص َ / صُو ل َ ] ( ص مرکب ) بلند مرتبه. دارای شکوه و جلال :
خسرو سام دولتی ، سام سپهرصولتی
رستم زال دانشی ، زال زمانه داوری.
خاقانی.
سپهرمسند. [ س ِ پ ِ م َ ن َ ] ( ص مرکب ) بلند مرتبه. بزرگ مقام :
اسبش سپهرجولان رمحش سپهرسنب
بختش سپهرمسند و تختش سپهرپای.
سوزنی.
والاجناب. [ ج َ] ( ص مرکب ) والاحضرت. عالی مقام. والاشان :
بلبل گفتا که گل به ز شکوفه است از آنک
شاخ جنیبت کش است گل شده والاجناب.
خاقانی.
حضرت اشرف
احترامات
یدونه، عالی، ارزشمند ترین، استاد، والا، برترین

بپرس