عاشق شدن


    fall

مترادف ها

fall in love (فعل)
شیفتن، عاشق شدن

پیشنهاد کاربران

دل از دست رفتن ؛ عاشق شدن. فریفته گشتن :
حکیم بین که برآورد سر به شیدائی
حکیم را که دل از دست رفت شیدائیست.
سعدی.
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا.
حافظ.
...
[مشاهده متن کامل]

و رجوع به این ترکیب ذیل رفتن شود.
- دل ازدست رفته ؛ کنایه از عاشق صادق. ( آنندراج ) . رجوع به این ترکیب ذیل رفته شود.

سینه برطاق شدن . [ن َ / ن ِ ب َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) شیفته و عاشق شدن . ( از ناظم الاطباء ) . بی تاب شدن . بی قرار شدن : دل مسکین حاجتمند مشتاق بعشق ابرویت شد سینه بر طاق . سیمی نیشابوری .
معنی ضرب المثل - > یک دل نه صد دل عاشق شدن
عشق مفرط، با تمام وجود عاشق و از خود بی خود شدن.
خاطر دادن. [ طِ دَ ] ( مص مرکب ) دل دادن. عاشق شدن. ( آنندراج ) . مهر ورزیدن :
به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار
که بر و بحر فراخ است و آدمی بسیار.
سعدی.
سر از مغز و دست از درم کن تهی
چو خاطر به فرزند مردم نهی.
سعدی ( بوستان ) .
دلدادگی، از خود گذشتن
گرفتار آمدن
دلبسته شدن

بپرس