عاجز

/~Ajez/

    helpless
    impotent
    incapable
    powerless
    unable
    disabled
    crippled
    cripple
    disabled person

فارسی به انگلیسی

عاجز از بیان
speechless

عاجز از پرداخت بدهی های خود
insolvent

عاجز شدن
to be disabled or crippled, to be brought to bay, to be renderedunable

عاجز کردن
beleaguer, disable, frustrate, bay, to harass, to disable, to confound or confute, to aruge down

مترادف ها

cripple (اسم)
عاجز، لنگ، چلاق، زمین گیر

cripple (صفت)
معیوب، عاجز

blind (صفت)
تاریک، کور، نابینا، بی بصیرت، عاجز، غیر خوانایی، نا پیدا، هر چیزی که مانع عبور نور شود

weak (صفت)
ضعیف، لاغر، ناتوان، سست، کمرو، عاجز، کم زور، بی حال، چیز ابکی، کم دوام، کم بنیه

feeble (صفت)
ضعیف، ناتوان، سست، عاجز، نحیف، کم زور

unable (صفت)
ناتوان، عاجز

incapable (صفت)
ناتوان، عاجز، بی مهارت، بی عرضه، نفهم، محجور، نا قابل

پیشنهاد کاربران

ستوه
ناتوان
ناتوانی در انجام یا عدم انجام کاری که از روی وسوسه. لذت. واجبار باشد
نمی توانیم باکله خراب کارانجام دهیم
ناتوان ضعیف سست درمانده شدن
معنی عاجز میشه ناتوان 🤗🤗
عاجزیعنی یعنی انجام دادن کاری علارقمه میل باتنی عاجزبهدکسی گفته میشودکه دربرابرافکار احساسات خودودیگران ناتوان باشد
عاجز یعنی در مقابل چیزی که قدرت ندارم
عجز: به معنی ناتوان
پاتال
ضعیف و ناتوان
جمع عاجز=عجزه
عاجز : بیچاره ، بی حال ، خسته ، درمانده ، ضعیف
به هر راهی که دانستم فرو رفتم به بوی تو - کنون ( عاجز ) فرو ماندم رهی دیگر نمیدانم ( عطار )
کنون ( خسته ) فرو ماندم ره دیگر نمیدانم
کنون ( درمانده ) در ماندم ره دیگر نمیدانم
عاجز : ناتوان
بی حال
ناچار
مخالف : قادر
توانا
نیرومند
ناچار، بی حال،
درمانده
عاجز=ناتوان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس