ظاهر در اصطلاح اسلامی به برداشت ظاهری از معنای قرآن گفته می شود. ظاهر نقطه مقابل باطن است که فهم و دانش قرآن را در انحصار افراد ویژه ای برمی شمارد. از دیدگاه شیعیان، این افراد چهارده معصوم هستند.
ظاهِر: نما، برون، نمود، نمایه، رو، رویه؛ پوشش؛ سیما، ریخت، سر و رو
ظاَهر
پک و پوز. [ پ َ ک ُ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) پک و پوزه ، از اتباع. بصورت تحقیر، در تداول عوام ، شکل. ریخت. هیأت ظاهری. صورت ظاهر کسی اعم از بدن و لباس : پک و پوزش را ببین. بدپک و پوز. || بطور اخص ، دهان و اطراف آن : پک و پوزش را خرد کرد. - بی پک و پوز ؛ سست و ضعیف در سخن.
سلیم ظاهر: واژه ای اربی ست و برای نام پسران هم بر می گزینند مانند نام هفتمین خلیفه فاطمی مصر یا آخرین پادشاه افغانستان.
سلیم ظاهر: نمایه، برون نمایه
نمود ظاهر یک چیز = نمود آن چیز
ظاهر از صفات ایزد است که در معنای قادر بر آفریده هایش است. در دیباچه تاریخ جهانگشای جوینی آمده: " ظاهری که عقول عقلا در عظمت کمال او حایر است". ظاهرا در اینجا مدنظر عطاملک جوینی این بوده که: خداوندی که ظاهر است و ظاهرا پی بردن به وجود او کار دشواری نیست اما با این حال خرد خردمندان از پی بردن به هیبت او بازمانده اند و به تعبیر خودش حیرانند. ... [مشاهده متن کامل]
تاریخ جهانگشای جوینی علاالدین عطا ملک جوینی بر اساس نسخه علامه محمد قزوینی به اهتمام دکتر احمد خاتمی
بسان آب یک رودخانه هراکلیت با همه چیز سیال و روان و جاری ست / براستی که سرچشمه و دلتای این رود کدام چشمه و وان ست ؟ / آن چشمه و وان هردو یکی واحد و یگانه اشرف و احسان / نمونه اش یافت نگردد در اورشلیم و ... [مشاهده متن کامل]
مدینه و مکه و واتیکان / در بغداد و نجف و حجاز و دمشق و نیشابور و خراسان / در قم و کاشان و شیراز و کرمان و اصفهان / هرکدام نیمی یا یک پنجم از نیمی از نصف جهان / اول و وسط و آخر و ظاهر و باطن ش جملگی یکی / شرق و غرب شمال و جنوب بالا و پایین چپ و راست جلو و عقب اش همگی یکی / ابعاد بیزمانی و بیمکانی زمان و مکان بی نهایت و بیکرانش روی هم هم مطلق و هم نسبی/ قوای ادراکی فهم و عقل ش بیکران و حس و فکر و خیال اش روشن و بی ابهام یا بدون اوهام / نفس مجرد یعنی من یا خودش ایفا کند دائم نقش مشاهده گر بیطرف را / بُعد جان اش ندارد جز بخشودن زندگی یا حیات وظیفه ای دیگر را / لذا نه جان را فکرت می آموزد نه با شعله شمع عقل می افروزد چراغ دانش دل را / هوش و آگاهی و خود آگاهی اش حافظه و خاطره اش جملگی باهم و روی همدیگر مطلق و بیکران / صبر اش نامنتها بیکران و بی انتها لبه های کاسه صبر اش هرگز ناپیدا / لذا کاسه صبر اش مانند آورندگان دین و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شریعت هیچگاه نگردد لبریز /ابعاد روح و روان و ماده اش هر سه روی هم بی ساحل و بیکران / هیچ نقش دیگری ندارند الا خمیر مایه تثلیثی ساختاری کالبدها ها و تن ها و یا بدن ها یا ابدان/ لذا نه تنها روح بلکه ماده هم به یک سهم مساوی با آن / هر دو امر آفریدگار کائنات و نه امر اهریمن یا ابلیس و یا شیطان / وجدان و اخلاق و عدالت و سیاست و فرهنگ و تمدن اش / قدرت و علم و حکمت و کار و هنرش/ هرکدام یک بُعد جملگی ابعاد روی همدیگر همگی بیکران / ای انسان آئینی و دینی دست بر دار از این یکتا پرستی / که چیز دیگری نیست غیر از فر زند راستین و وارث برحق و ادامه دهنده راه و نهایت کمال بت پرستی/ بود مِکّا به زبان آبراهام به معنای من که کاه / گر خالق بخواهد می تواند تبدیل نماید این پر کاه را به یک کوه طلا / شاید شود این اندیشه و فکر و خیال قبله گاه همگان در آینده و همه جا و زمان / کنعان یا کانا آن به معنای کانه یا خانه و یا سرزمین آن / آن نام همان خدای پدر در زبان و فرهنگ سومریان / مقر زمینی اش در شهر اوروک ( او رُخ ) در پایتخت سومر بر بالای زیگورات ( گور های خدایان زنده ) / هو نام خدای پدر در زبان و فرهنگ قوم ایلام ( Elam : با تلفظ اِل آم یا ایل عام ) / مقر فرمانروایی زمینی ش در پانتئون ها یا مجامع خدایان/ در شهر های باستانی شوش و اشان / لذا آیه قرآنی قل هوَّ اللهُ احد نه به معنای بگو او احد و واحد است / الا یعنی بلکه بگو که هو و الله یکی اند و یگانه و خالق سماوات سبُع و الارض / همچنین آیه توحید و شهادت . . . لا اله الا الله. . . نیست به معنای خدای دیگری غیر از خدا وجود ندارد / بلکه در اصل و ریشه یعنی از دیدگاه و زبان مبارک پیامبر به این معنا : . . . نه اله بلکه الله. . . . / اله و الی بودند نام های خداوند به زبان مریم و یوسف و ایسا و اجدادشان / سعدیا بیا یک برگ از دفتر چه افسانه نوین آفرینش من بر / نه تا هزار سال دوامِ نام بلکه تا قیامت پر از هیاهو و قوقا و خبر / حافظا جبرئیل بود رابط بین الله و گوش سر مبارک پیامبر / هاتف غیبی از عالم غیب به گوش دل تو پیام آور /گویا دعوت نمودی مرا روزی از روزها به ضیافت و مهمانی/ با این هدف که باهم بشکافیم سقف این فلک را و طرحی نو در اندازیم / پاسخم امروزم به دعوت میزبان قلندر و عالی مقام این ست / که محیط این محتوا فاقد هرگونه دریچه و روزنه و بطور مطلق مسدود و نفوذ و شکاف ناپذیر است/لذا پند منِ دعوت شده به صاحب شاخ شمشاد و لسان الغیب و میزبان گرامی این است / که این مفهوم و ایده انتزاعی را از سر و خرد و دل خود و پیروان پاک یا بزداید / همچنین وظیفه میزبان عالی قدر ساکن دیر مُغان و مهمان ناچیز و دعوت شده به ضیافت/ انداختن طرحی نو نمی باشد بلکه شناخت و فهم و درک چارچوب و مفاد طرح مطلق آفرینش / و دیدن اینکه آیا داستان های آفرینش شش روزه و بابا آدم و ننه حوای این حضرات در آن می گنجد یا نه / یا اینکه این دو داستان دو افسانه تخیلی - توهمی بیش نبوده و نیستند / و محتوای آنها از طرف خداوند متعال و در قالب وحی به گوش سر سرایندگان ابلاغ نگردیده است/ بهر حال لقب و عنوان پیشوایان دینی قوم فارسی زبان ایلام ( عیلام ) بصورت جمع مُخان و به شکل مفرد مُخ کُلگرا و دَیر یا محل تجمع و عبادت آنان همان خانه خدایان در شوش و اشان / اقوام ماد و پارس اقتباس نمودند مُخان و مُخ را و تبدیل کردند آن دو واژه را به مُغان و مُغ و نهادند آن القاب را بر روی پیران دیر خودشان / روند فنا پذیری و نیست شدن و گذرا بودن همه چیز و همه کس / خود فنا پذیر و نیست شونده و گذران است / لذا به قول پارمندیس در پشت پرده ظاهر دائمیت یا جاودانگی پنهان ست / در نگاه تیز بین قلندران واقف و آگاه و بیدار و هوشیار / باطن یا درون و نهان پنهان آشکار و عیان ست / نیافرید آفریدگار کائنات مرا بهر طاعت و بندگی و الا یعبدون/ بلکه تا کند مرا به معرفت کامل ابعاد فراوان و بیکران خویش رهنمون/ حجاب و جدایی زن و مرد زهمدیگر از دوران کودکی تا پیروی و کهولت و فرسودگی و مرگ و مردن/ ندارند ریشه در حکمت و امر و کلام و کار و هنر خداوند / الا یعنی بلکه در وسوسه های ابلیس و شیطان و یا اهریمن/ جان معنا عشق ست و زندگی و کار و لذت و شادی و بازی و آزادی/ نیست دیگر هنگامه ستم بر زن و مرد و ادامه بردگی و طاعت و بندگی به ولی/ گیانا بهر دریافت و فهم و درک این معنا بی درنگ آماده شو خروشان/ شو خطر کن جان معنا را بجوی ز کام گربه کان و روبه هان و شی رکان/
سوال : از این کوزه ها یا کاتِ گوری های زنده انسانی چه چیز های اصلی از درون به بیرون ترواش خواهند نمود؟ پاسخ : الف - اگر این کوزه یا کاتِگوری زنده انسانی یک مرد باشد ، مطمئنن و یقینن و بدون شک و تردید، یک زن از درون آن به بیرون خواهد تراوید. ... [مشاهده متن کامل]
ب - اگر این کوزه یا کاتِگوری زنده انسانی یک زن باشد، مطمئنن و یقینن و بدون شک و تردید، یک مرد از درون آن به بیرون تراوش خواهد نمود. امر خداوند متعال دیر و زود و سوخت و سوز دارد اما چون و چرا ندارد. آمدن این زن و مرد خودی از درون و باطن به بیرون و ظاهر و رفتن یا بازگشتن هرکدام از آنان از بیرون و ظاهر به درون و باطن یا این قایم موشک بازی وجودی و یا این آفتاب و مهتاب بازی هستی و نیستی فقط یکبار یا صد بار و یا هزار و یک بار رُخ نمی دهد بلکه به تعداد مراتب و درجات مختلف و فراوان تکاملی یعنی به تعداد زندگی های فراوان دنیوی هرکدام از آنها در طول راه و سفر بسیار طولانی مقطعی و نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین مبداء و معاد. در معاد یعنی در پایان سفر و پس از وقوع آخرین مه بانگ ( و نه برپایی قیامت کبرای دینی ) این دو دُر دانه عزیز خدایی در کنار همدیگر و بهمراه هم و بطور همزمان و هم سن و با همان سن معتدل ملکوتی یا آسمانی اولیه یا ازلی و هرکدام در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی و دانایی و توانایی و هنرمندی و در سرای بهشت برینی خاص و ویژه خویش به ظهور و پیدایش خواهند رسید و همان زندگی بسیار طولانی مبدئی و ازلی و ابدی خودرا در سطح کمال خوبی و زیبایی از نو آغاز خواهد نمود تا آغاز یا شروع سفر بعدی در یک مرتبه و درجه تکاملی برتر نسبت به سفر فعلی . لذا نه از قبر برانگیخته می شوند و نه در صحرای محشر دینی دور هم حشر یا جمع خواهند شد و نه در دم دادگستری یا دادگاه عدل الاهی در صف خواهند ایستاو و نه نامه اعمال با دستان چپ یا راست خود دریافت خواهند نمود و نه از روی پل جینوت زرتشت و یا پل های صراط موسا و ایسا و محمد عبور خواهند کرد. خداوند متعال که آن دو نیم زوج ملکوتی هر فرد انسانی را با هدف زوجیت آندو باهم و تجربه عشق خویشتن به روش غیر همجنس ( یا هترو ) آفریده است هیچگاه بابت پندارها و گفتار ها و رفتار های بد دنیوی و هیچ بابت دیگری هرگز آنانرا مورد استنطاق و مؤاخذه و بازخواست و بازجوئی و ملامت و سرزنش قرار نخواهد داد و هیچ کدام از آنها را به عذاب و سزای جهنمی محکوم و دچار و گرفتار و نخواهد نمود. البته این کل حقیقت نیست و حقیقت بسیار ژرف تر از این است و آن اینکه خداوند متعال تجربه عشق خویشتن به روش هم جنس ( یا هُمو ) را هم در ازل آفریده است که اشاره به جزئیات آن سخن را بدرازا خواهد کشید. لذا هرکدام از این کوزه ها یا کاتگوری زنده انسانی مجموعا نُه ( ۹ ) کوزه یا کاتگوری سایه وار را در درون و باطن خود بهمراه دارند و تنها و منزوی نیستند. واژه های فلسفی - باستانی فَنومَن ( بصورت جمع : فِنومِن ) و نوومَن ( بصورت جمع : نوومِن ) در اصل و ریشه به زبان یونانی نبوده اند بلکه به زبان فارسی و تنها به معنای ظاهر و باطن نمی باشند بلکه اشاره به یگانه های پدیدار شده و نُه گانه های پدیدار نشده هرکدام از افراد انسانی دارند . در همین رابطه و زمینه مراجعه به معنای واژه های باستانی - اوستایی یکی خویدوده و دیگری آژی ده اکه در همین سایت ارزشمند، شاید مفید باشد.
Looks
پوشش
برهم /berahm/ = ظاهر ( متضاد باطن ) بنخان = Dictionary of Manichaean Middle Persian and Parthian by Desmond Durkin - Meisterenst
سر و وضع
پیدا و پنهان به جای ظاهر و باطن یکی ظاهر که باطن از ظهور است - - یکی باطن که ظاهر تر ز نور است ( عطار - اسرار نامه ) یکی پیدا که پنهان از ظهور است - - یکی پنهان که پیدا تر ز نور است
countenance قیافه چهره سیما رخسار رو
ضاهز معنی یا همون مترادفش میشه چهره صورت متضاد یا مخالفش میشه:باطن، پنهان🎀 لطفا لایک کنین