long (صفت)دیر، ژرف، متوالی، طولانی، بلند، مفصل، مدید، کشیده، طویل، درازlengthy (صفت)طولانی، مفصل، طویل، درازlengthful (صفت)طولانی، طویلprolix (صفت)طولانی، پرگو، خسته کننده، طویل، دراز، طولانی وخسته کننده، روده دراز
پهنا=عرضپهناک=عریض ( واژگان پهلویک ) تول=طول واژه ایست پارسیتولیدن/دوریدن: دور شدن و بسویی رفتنتولاک=طویلعریض و طویل= پهناک و تولاکدرازناک . [ دِ ] ( ص مرکب ) طویل . دراز. طولانی : چگونه راهی ، راهی درازناک عظیم همه سراسر سیلاب کند و خارا خار . بهرامی .بسیارمر ؛ طولانی. دراز :بود زندگانیش بسیارمرهمش زور باشد همش نام و فر. فردوسی.بلندبالا . دراز . طولانی . . بلندقامت . . بلندقد . .دراز ، بلند، طیال، مرتفع، بلند قامت، بلند مدت، بلند بالامعنای ریشوی آن ( دراز ) میباشد و هر کلمه ای که معنای ریشوی آن ( دراز ) است میتواند به نحوی هم معنی این کلمه باشدطولانی، دراز مدتطولانی، بلند، درازمدت، مفصل+ عکس و لینک