طول. [ طَ وَ ] ( ع اِمص ) درازی لفج برین شتر، یا عام است. ( منتهی الارب ) . درازی در لب بالائین شتر. ( منتخب اللغات ) .
طول. [ طِ وَ ] ( ع اِ ) طیل. پای بند ستور. رسن دراز که بدان ستور را بعلف بندند. گویند: ارخ للفرس طوله ؛ یعنی دراز کن رسن آن را. و طال طولک و طیلک ؛ یعنی دراز شدعمر تو یا درنگی یا غیبت تو. ( منتهی الارب ) . رسن که بدان پای چارپا بندند. رسن دراز که ستور را بدان بندند و سر دهند که بچرد. ( منتخب اللغات ) . رسن که بر پای ستور کنند و فروگذارند تا میچرد. ( مهذب الاسماء ) .
... [مشاهده متن کامل]
طول. [ طُوْ وَ ] ( ع اِ ) مرغی است. ( مهذب الاسماء ) . مرغیست آبی درازپا. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ) . اسم طائری است پاهای آن طولانی. ( فهرست مخزن الادویه ) . درازپا ( از مرغان ) .
طول. [ طُ وَ ] ( ع اِ ) عمر. || دیری. || غیبت. || ( ص ، اِ ) ج ِ طولی ̍. ( منتهی الارب ) .
- سبع طول ( در قرآن ) ؛ هفت سوره طویل قرآن و آن بقره و آل عمران و نساء و مائده و انعام و اعراف باشد، و در هفتمی خلاف کرده اند، بعضی سوره یونس گفته اند و بعضی سوره انفال و براءة را معاً یک سوره شمرده و جزء سبع طول نهاده اند. رجوع به سبع طوال شود.
- || سبع طُوَل ( در شعر ) ؛ معلقه امروءالقیس و زهیر و عمرو و لبید و طَرَفة و حارث و عنترة.
طول. ( ع اِمص ، اِ ) زیادت. فزونی. ( منتهی الارب ) افزونی. ( مهذب الاسماء ) . فضل. || علو. || سعه. فراخی. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ) . دستگاه. ( منتهی الارب ) . || توانگری. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ) . غنی ̍. توانائی. ( منتهی الارب ) . قدرت. ( منتخب اللغات ) . || نیکوئی. ( مهذب الاسماء ) . || من : ذو الطول و المن :
جمال ملکت ایران و توران
مبارک سایه ذوالطول والمن.
منوچهری.
|| طُوَل. ( منتهی الارب ) . رجوع به طُوَل شود. طیل. || عمر. زندگانی. || غیبت. درنگی. ( منتهی الارب ) . گویند: طال طولک و طیلک ؛ ای مکثک او عمرک او غیبتک. || و یقال : لاآتیک طول الدهر؛ ای مدته. ( مهذب الاسماء ) . طال طولک ؛ ای مدتک. ( مهذب الاسماء ) .
طول. [ طَ ] ( ع مص ) منت نهادن بر کسی. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ) . || فزونی کردن بر کسی. فخر نمودن. ( منتهی الارب ) . با کسی فضل کردن. ( زوزنی ) . در فضل غلبه کردن. ( تاج المصادر ) . غالب آمدن در فضل. ( منتخب اللغات ) . || غالب آمدن در درازی ، و منه فی حدیث استسقاء عمر فطال العباس عمر؛ ای غلبه فی طول القامة و کان عمر طویلاً و کان العباس اطول منه. ( منتهی الارب ) . بدرازی غلبه کردن. ( تاج المصادر ) . || احسان کردن. ( منتهی الارب ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
طول:درازا#عرض: پهنا
در پارسی میانه: درَهنا
در پارسی نو: درازا
غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِقَابِ ذِی الطَّوْلِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ ( غافر، ٣ )
( آن خــــدائی که ) آمرزنده گناه ، پذیرنده توبه ، دارای مجازات سخت ، و صاحب نعمت فراوان است هیچ معبودی جز او نیست و بازگشت ( همه شما ) تنها بسوی اوست.
... [مشاهده متن کامل]
کلمه �طول� - به طورى که مجمع البیان ( ج: 8، ص: 513 ) گفته - به معناى انعامی است که مدتش طولانی باشد.
بنظر میرسه که فارسی باشه
در انگلیسی که همریشه زبان فارسی هست tall به معنی درازا و بلندی هست
همچنین شهرهایی که در بلندی قرار دارند مانند تالش و طالقان که تال یا طال همون طول هست
کلمه ( طول ) در قرآن به معنای غنی و بی نیازی و یا زیادت در قدرت مالی است .
و من لم یستطع منکم طولا ان ینکح المحصنات المؤ منات . . .
بالا
( بیهقی )
درازا
همچنین، �پای داشتن� یا �بدرازا کشیدن� بجای �طول کشیدن�
نمونه:
این سوخت آینده ی جهان است و تا زمانی دراز پای خواهد داشت.
برگرفته از پیش نویس یادداشتی در دست کار
دراز
درازا، درازی
درازا، درازی، ضلع بزرگ تر، دیرش، مدت، زمان، امتداد، مسافت، بعد
بلندی
درازا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)