طواف

/tavAf/

    costermonger
    hawker
    huckster
    peddler
    vendor
    circumambulation
    peddling fruiterer
    coster(monger)

فارسی به انگلیسی

طواف کردن یا طواف زدن
to circumambulate, to go round

مترادف ها

costermonger (اسم)
دوره گرد، میوه فروش دوره گرد، میوه فروش، طواف

vendor (اسم)
دستفروش، فروشنده، طواف، بایع

vender (اسم)
دستفروش، طواف، بایع

پیشنهاد کاربران

طواف. [ طَ ] ( ع مص ) طوف. طوفان. تطواف. ( منتهی الارب ) . گرد گشتن. گرد چیزی گشتن. ( منتخب اللغات ) . گرد برآمدن. ( تاج المصادر ) . گرد بر چیزی برآمدن. دور زدن. گردگردی. گشت. گرد درآمدن. ( زوزنی ) . شوط. تحلس. گرد چیزی گشتن و گردیدن. . . وبا لفظ زدن و داشتن مستعمل. ( آنندراج ) :
...
[مشاهده متن کامل]

نوروز روز خرمی بیعدد بود
روز طواف ِ ساقی خورشیدخد بود.
منوچهری.
طوافی زد بر آن فیروزه گلشن
میان گلشن آبی دید روشن.
نظامی
منبع. لغت نامه دهخدا

کودک دست فروش
طَواف: به حالتی گویند که یک شئ در اطراف شئ دیگر بچرخد.
آستان گرد
گردش گرداگرد آستان
چرخیدن