طنین انداختن


    echo
    resonate
    reverberate
    to ring
    to tingle
    to resound

مترادف ها

resonate (فعل)
تشدید کردن، طنین انداختن، پیچیدن

chink (فعل)
درز گرفتن، خنده کردن، درز پیدا کردن، شکافتن، طنین انداختن

jar (فعل)
تکان دادن، طنین انداختن، ناجور بودن، تصادف کردن، نزاع کردن، لرزاندن، لرزیدن صدای ناهنجار، اثر نامطلوب باقی گذاردن، مرتعش شدن

reverberate (فعل)
طنین انداختن، پیچیدن، منعکس کردن، ولوله انداختن

ting (فعل)
طنین انداختن

پیشنهاد کاربران

بپرس