طمع

/tama~/

    acquisitiveness
    covetousness
    cupidity
    greed

فارسی به انگلیسی

طمع بریدن
to give up hope

طمع فطری
acquisitiveness

طمع کردن
to covet, to be covetous

مترادف ها

avarice (اسم)
از، طمع، حرص، خست، زیاده جویی

greed (اسم)
از، طمع، حرص

covetousness (اسم)
طمع

cupidity (اسم)
طمع، حرص واز برای بدست اوردن مال

avidity (اسم)
از، اشتیاق، طمع، حرص، پر خوری، ازمندی

پیشنهاد کاربران

طمع. [ طَ م ِ / م ُ ] ( ع ص ) آزمند. ( منتهی الارب ) . حریص. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ) . مرد طامع. ( منتخب اللغات ) . || امیددارنده. ج ، طَمِعون ، طُمَعاء، طُماعی ̍. ( منتهی الارب ) . امیدوار. مرد بسیارآرزو. ( دهار ) .
...
[مشاهده متن کامل]

طمع. [ طَ م َ ] ( ع مص ) طماع. ( منتهی الارب ) . طماعیة. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر ) . آزمند گردیدن. حریص گشتن. ( منتهی الارب ) . || امید داشتن. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ) . زعم. ( دهار ) ( تاج المصادر ) . ازعام. ( تاج المصادر ) .
طمع. [ طَ م َ ] ( ع اِمص ، اِ ) بیوس. ( مهذب الاسماء ) . انتظار. || روزی لشکر. ( مهذب الاسماء ) . مرسوم سپاه. ( منتخب اللغات ) . مرسوم لشکر. ( آنندراج ) . گویند:امرهم الامیر باطماعهم. علوفه لشکر. || اوقات گرفتن مرسوم لشکر. || امید. ( منتهی الارب ) . امید داشتن ( آنندراج ) . چشمداشت و توقع. || حرص. ( منتخب اللغات ) . الچخت. آز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . آزمند گردیدن و حریص گشتن. ( آنندراج ) . اشتها و میل بیحدی را گویند که در شخص یافت شود اگرچه آن میل نسبت به اشیاء جایز بوده باشد. ( قاموس کتاب مقدس ) . و در فارسی با لفظ بستن و کردن و داشتن و گسستن و بریدن مستعمل. ( آنندراج ) . این کلمه در اشعار فارسی گاه بفتح اول و سکون دوم بکار رود
منبع. لغت نامه دهخدا

آز
در زبان سنگسری
جیک ریس : طمع ورز
به زبان سنگسری
سیری ندانده syri nedandeh
نِه چشم سیر نبونده neh chashem sir nebondeh
حِریثheris
حرص و طمع تو را کجا می برد دانی
این جا و آن جا بی جا می برد دانی
حرص وطمع به مال دیگران به سوی باتلاق می برد دانی
...
[مشاهده متن کامل]

حرص و طمع با آرزوهایت به سوی چاله به چاهت می برد دانی
حرص و طمع به زیادی خواهی چون اسب سرکش به بیراهه می برد دانی
ز نفس سرکش حرص به مال و جلال دیگران در اّز این راهی دانی
حرص وطمع در شخصیت درون از حقارت و عدم اعتماد بنفس در هر انسانی
ز خصلت حسادت و تنگ نظری از حرص وطمع آید در هر پریشانی
حرص وطمع در هر فرهنگی ز ارزشها در دل دارد نشانی
در ارزشهای والا انسانی حرص وطمع ندارد جریانی
ز انسان والا با وقار و شاکله مثبت حرص نباشد داستانی
ز انسان با معرفت که هدف کمال انسان آسا نه مال ، حرص نباشد تاجداری
حرص وطمع ز فرومایگی دروغ و نیرنگ و غیبت هست هم پیمانی
حرص وطمع به زیادی مال نه بر توکل ز ترس از آینده دارد نشانی
ز حرص وطمع آسیب بر دیگران حقارت عدم درک ارزشها دارد بیانی
ز انسان پر طمع ارامش نیست در دل عیانی
با حرص وطمع نه بر کمال نه سر فرازی قصه خوانی
حرص وطمع چون کرکس به مال دنیا و شهوت چون رود روانی
پارسی حرص وطمع ز حسادت و بخل و تنگ نظری و غیره دارد داستانی
ز درمان حرص ره نیایش حق گیر آنچه داده حق فرمانی

جیز و ولز = حرص و طمع
جیز دادن = حرص دادن و ولز ( velez ) = طمع
از گذشته این دو واژه با هم بکار میرفته
حرص خوردن = فشار خوردن
حرص دادن = جیز دادن
طمع انداختن = وِلِز انداختن
طمع خوردن = وِلِز خوردن / گول خوردن
زیاده خواهی - حرص زدن
چشم داشت
توقع انتظار زیاده خواهی حسودی
زیاده خواهی ، قانع نبودن
یعنی چه آز
طمع
حرص . . . . . . .
حرص . . . از . .
زیاده خواهی. . .
حرص خودخواه
آزیدن = طمعیدن
آزاندن کسی = طمعاندن.
طمعیدن =
م. ث طمعیدن آخر و عاقبت ندارد.
طمعاندن =
رفیق بد، آدم رو می طمعونه تا کار نادست انجام بده.
فزونخواهی
چشیدن
آز، افزون طلبی، زیاده خواهی، حرص، شره، ولع، ناکسی، امید، چشم داشت، انتظار، توقع
امید و انتظار
امیدوارم از اینکه من می نویسم استفاده کنید
خودخواه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)