طمع. [ طَ م ِ / م ُ ] ( ع ص ) آزمند. ( منتهی الارب ) . حریص. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ) . مرد طامع. ( منتخب اللغات ) . || امیددارنده. ج ، طَمِعون ، طُمَعاء، طُماعی ̍. ( منتهی الارب ) . امیدوار. مرد بسیارآرزو. ( دهار ) .
... [مشاهده متن کامل]
طمع. [ طَ م َ ] ( ع مص ) طماع. ( منتهی الارب ) . طماعیة. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر ) . آزمند گردیدن. حریص گشتن. ( منتهی الارب ) . || امید داشتن. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ) . زعم. ( دهار ) ( تاج المصادر ) . ازعام. ( تاج المصادر ) .
طمع. [ طَ م َ ] ( ع اِمص ، اِ ) بیوس. ( مهذب الاسماء ) . انتظار. || روزی لشکر. ( مهذب الاسماء ) . مرسوم سپاه. ( منتخب اللغات ) . مرسوم لشکر. ( آنندراج ) . گویند:امرهم الامیر باطماعهم. علوفه لشکر. || اوقات گرفتن مرسوم لشکر. || امید. ( منتهی الارب ) . امید داشتن ( آنندراج ) . چشمداشت و توقع. || حرص. ( منتخب اللغات ) . الچخت. آز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . آزمند گردیدن و حریص گشتن. ( آنندراج ) . اشتها و میل بیحدی را گویند که در شخص یافت شود اگرچه آن میل نسبت به اشیاء جایز بوده باشد. ( قاموس کتاب مقدس ) . و در فارسی با لفظ بستن و کردن و داشتن و گسستن و بریدن مستعمل. ( آنندراج ) . این کلمه در اشعار فارسی گاه بفتح اول و سکون دوم بکار رود
منبع. لغت نامه دهخدا
آز
در زبان سنگسری
جیک ریس : طمع ورز
به زبان سنگسری
سیری ندانده syri nedandeh
نِه چشم سیر نبونده neh chashem sir nebondeh
حِریثheris
حرص و طمع تو را کجا می برد دانی
این جا و آن جا بی جا می برد دانی
حرص وطمع به مال دیگران به سوی باتلاق می برد دانی
... [مشاهده متن کامل]
حرص و طمع با آرزوهایت به سوی چاله به چاهت می برد دانی
حرص و طمع به زیادی خواهی چون اسب سرکش به بیراهه می برد دانی
ز نفس سرکش حرص به مال و جلال دیگران در اّز این راهی دانی
حرص وطمع در شخصیت درون از حقارت و عدم اعتماد بنفس در هر انسانی
ز خصلت حسادت و تنگ نظری از حرص وطمع آید در هر پریشانی
حرص وطمع در هر فرهنگی ز ارزشها در دل دارد نشانی
در ارزشهای والا انسانی حرص وطمع ندارد جریانی
ز انسان والا با وقار و شاکله مثبت حرص نباشد داستانی
ز انسان با معرفت که هدف کمال انسان آسا نه مال ، حرص نباشد تاجداری
حرص وطمع ز فرومایگی دروغ و نیرنگ و غیبت هست هم پیمانی
حرص وطمع به زیادی مال نه بر توکل ز ترس از آینده دارد نشانی
ز حرص وطمع آسیب بر دیگران حقارت عدم درک ارزشها دارد بیانی
ز انسان پر طمع ارامش نیست در دل عیانی
با حرص وطمع نه بر کمال نه سر فرازی قصه خوانی
حرص وطمع چون کرکس به مال دنیا و شهوت چون رود روانی
پارسی حرص وطمع ز حسادت و بخل و تنگ نظری و غیره دارد داستانی
ز درمان حرص ره نیایش حق گیر آنچه داده حق فرمانی
جیز و ولز = حرص و طمع
جیز دادن = حرص دادن و ولز ( velez ) = طمع
از گذشته این دو واژه با هم بکار میرفته
حرص خوردن = فشار خوردن
حرص دادن = جیز دادن
طمع انداختن = وِلِز انداختن
طمع خوردن = وِلِز خوردن / گول خوردن
زیاده خواهی - حرص زدن
چشم داشت
توقع انتظار زیاده خواهی حسودی
زیاده خواهی ، قانع نبودن
یعنی چه آز
طمع
حرص . . . . . . .
حرص . . . از . .
زیاده خواهی. . .
حرص خودخواه
آزیدن = طمعیدن
آزاندن کسی = طمعاندن.
طمعیدن =
م. ث طمعیدن آخر و عاقبت ندارد.
طمعاندن =
رفیق بد، آدم رو می طمعونه تا کار نادست انجام بده.
فزونخواهی
چشیدن
آز، افزون طلبی، زیاده خواهی، حرص، شره، ولع، ناکسی، امید، چشم داشت، انتظار، توقع
امید و انتظار
امیدوارم از اینکه من می نویسم استفاده کنید
خودخواه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)