طفره

/tafre/

    dodge
    elusion
    evasion
    evasiveness
    parry
    procrastination
    runaround
    stall

فارسی به انگلیسی

طفره امیز
evasive, lingering

طفره رفتن
defer, fence, fudge, hedge, parry, procrastinate, quibble, stall, sidestep, to elude, to evade, to dodge

طفره رفتن در پاسخ دادن
prevaricate

طفره رو
lingerer, procrastinator, welsher

طفره زدن
evade

طفره زدن در پرداخت مبلغ باخته در قمار
welsh

طفره زدن در پرداخت وام
welsh

طفره زننده
evader

مترادف ها

hop (اسم)
ابجو، طفره، افیون، رازک

evasion (اسم)
بهانه، گریز، طفره، طفره روی، حیله، تجاهل، گریز زنی

equivocation (اسم)
ابهام، طفره، دروغ

jink (اسم)
گریز، طفره، شوخی، لطفه

avoidance (اسم)
کناره گیری، اجتناب، احتراز، طفره، طفره روی

elusion (اسم)
گریز، اجتناب، طفره، طفره روی، اغفال

subterfuge (اسم)
بهانه، گریز، طفره، طفره روی، اختفاء، عذر، طفره زنی

runaround (اسم)
طفره

jump (اسم)
ترقی، طفره، خیز، پرش، جهش، افزایش ناگهانی

leap (اسم)
طفره، خیز، پرش، جست

gambol (اسم)
طفره، جست، جست و خیز، ورجه ورجه

gambado (اسم)
طفره، جفتک، گتر، چکمه رکابی و ساقه بلند سواری، زنگار یا پا پیچ سوارکاری

put-off (اسم)
بهانه، طفره، تعویق، انصراف، عذر

پیشنهاد کاربران

تعلل
گریز گردن
حرکت زیکزاکی برای فریب و بند صید زیکزاکی برای دام صیاد تا کشیده شود صید درچند زاویه گرفتار آید و هر حرکتی که گیج کننده باشد چه در رفتن چه در شطن و رسن طفره رفتن و طفره بستن است
طَفره:
١. خیز برداشتن، جَست، پرش، گریز
۲. کوتاهی، درنگ، دیرکرد، امروزوفرداکاری، این شاخه به آن شاخه پریدن، سردوانی، بهانه، سستی
٣. ترابریِ / گسیلِ / سفرِ ( میانِ دو جا ) بدونِ پیمایش
نقطه ای باشد از خون تازه ی سرخ رنگ، و یا خون کهنه ی مرده ی خاکی رنگ و یا سیاه که در ملتحمه پدید می آید.
جر
طفره درلغت به معنی پرش است، ودرزبان عامه ازاین شاخه به آن شاخه پریدن به قصدفرارازموضوع موردمناقشه راگویند. اما درفلسفه وکلام عبارتست ازانتقال وحرکت شی ازیک نقطه به نقطه دیگر بدون طی مسافت وسپری شدن زمان، درواقع حذف فاصله وزمان بین دونقطه مبدا ومقصد، واین اتفاق به لحاظ عقلی محال است وباطل .
تعویق. . . بهانه. . . . احمال. . . . کوتاهی. . . بی خیالی. . .
avoidance
حاشیه معمولا در بیشتر موارد طفره رفتن به معنی حاشیه روی استعمال مظ شود.

بپرس