طره

/torre/

    braid
    plait
    lock of hair
    tress

فارسی به انگلیسی

طره دار
cantilever

طره گیسو
lock

طره کردن گیسو
plait

مترادف ها

brink (اسم)
کنار، مرز، لب، حاشیه، طره

end (اسم)
حد، پا، اتمام، سر، عمد، خاتمه، منظور، مقصود، مراد، نوک، طره، راس، پایان، انتها، فرجام، ختم، سرانجام، ختام، عاقبت، آخر، غایت، انقضاء

crest (اسم)
قله، طره، تاج، ستیغ، یال، کلاله، بالاترین درجه، فش

extremity (اسم)
سر، شدت، ته، طره، انتها، غایت، نهایت، حد نهایی

tuft (اسم)
دسته، منگوله، طره، کلاله، ریش بزی، ته ریش، ریشه پارچه

edging (اسم)
لبه، طره، لبه گذاری، سجاف

brim (اسم)
کنار، حاشیه، لبه، طره، ضلع

tress (اسم)
طره

lock of hair (اسم)
طره، جعد موی

ringlet (اسم)
طره، کلاله، جعد موی، حلقه زلف، انگشتری کوچک

پیشنهاد کاربران

( طرة ) طرة. [ طَرْ رَ ] ( ع اِ ) تهیگاه. || ( مص ) آبستن کردن گشن ماده را به یک آمیزش. ( منتهی الارب ) .
طرة. [ طُرْ رَ ] ( ع اِ ) کرانه جامه که پرزه ندارد. ( منتهی الارب ) . || کرانه وادی. کرانه جوی. کرانه و طرف هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . کنار. ( نصاب ) . حاشیه : و گوشه طره عفتشان به سرانگشت خیانت کسی فرونکشیده. ( مقدمه دیوان حافظ چ قدسی ) . و من [ از زبان لباس در مناظره بین لباس و طعام ]چون طره خود را افتاده میداشتم و غدر متاع کاسه خود خواسته میگفتم. ( نظام قاری ، دیوان البسه ص 132 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

اوصاف طره های عمایم بود همه
هر جا که ذکر طره طرار میکنم.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 26 ) .
دارم بسی ز ریشه پوشی خیالها
یابم ز عقد طره دستار حالها.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 38 ) .
عمامه با یقه در قفا فتاده چه گفت
مراست طره فتاده ترا چه افتاده ست.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 40 ) .
ای که دستار سمرقندیت افتاده پسند
جانب طره عزیز است فرومگذارش.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 86 ) .
دستار تو طره و سر و بر داری
وز پر چو کلاه زینت و فر داری.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 124 ) .
|| موی پیشانی. موی صف کرده بر پیشانی. ( منتهی الارب ) . طره جبین. ناصیه. و به معنی زلف و موی پیشانی ، مرادف ناصیه ، وفارسیان بمعنی زلف و کاکل نیز استعمال نمایند، لکن از بعضی اشعار، طره غیر زلف استعمال میشود. ملا طغرا بمعنی دوم آورده :
کم ز دل شانه نیست طره باد صبا
طره چو گردید جمع، زلف پریشان خوش است.
ظهوری بمعنی اول گفته :
نگردد شب سفید از شرمساری
ز مشکین طره ای روزم سیاه است.
و له :
ساقی بگسست طره خویش
گو توبه ما مکن فراموش.
و طرار و شوریده از صفات اوست. ( آنندراج ) . زلف پیچیده شده. گیسوی بسته آراسته :
به تیغ طره ببرد ز پنجه خاتون
به گرز پست کند تاج بر سر چیپال.
منجیک.
تا غمزه رعنای تو با ما چه کند
تا طره طرار تو با ما چه کند.
؟ ( از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) .
بر سر بیرق بلاف پرچم گوید منم
طره خاتون صبح ، بر تتق روزگار.
عمادی عزیزی ( از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) .
طره مشکین و جعد عنبرینش هر زمان
منبع. لغت نامه دهخدا

ریشه دستار
طره دار
نام ترانه ای لری است که یک بیت ان این است
طره دار زیتر بیا کسی نفهمه /
و خدا ز عشق تو حال دم نه مه نه/
ترجمه
ای دختر زلف بر پیشانی فرو ریخته طوری بیا کسی متوجه نشود به خدا عشق تو حالی برایم نگذاشته است
عقربک، خفچه
cantilever
برای یادسپاری آسان تر می توان با کلمات بازی کرد و داستان ساخت.
طُرِه هم وزن کُرِه است کره اسب عجب طره خوشگلی دارد 🏇
طره یعنی موی ریخته شده بر پیشانی، دسته ی موی که کنار پیشانی قرار می گیرد.
طره
Tail
در زبان ترکی به آن" تِل" گفته می شود. البته املای صحیح آن طِل می تواند باشد. به کسی که تل داشته باشد تِلْلِی گفته می شود. واژه طرلان و تللان از آن گرفته شده است. " تل سر "دخترانه هم از آن گرفته شده نوعی وسیله که موی جلو سر را نگه می دارد. به مویی که در قسمت پیشانی معشوق جلوه کند.
مجاز از زلف است معنای حقیقی طره مویی است که بر پیشانی می افتد
موی مُجَعَد
آن طره که هر جعدش صد نافه چین ارزد
خوش بود اگر بودی بوییش ز خوش خویی
حافظ
پیچش مو
طُره
مترادف طره : انباشته ، پرپُشت، خرمن
اى سلسله مو دستی بر طره پر خم زن
یک سلسله مو بگشا ، صد سلسله برهم زن.
مو
آویزه, کناره
طرّه -
کناره ی هر چیزی، حاشیه، گوشه - زلف، گیسو، دسته موی پیشانی - نقش و نگار لباس - کنگره ای که بر سر دیوار از آجر یا کاشی سازند برای محافظت در برابر باران، بارانگیر!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)