لری بختیاری
کَش، بال، بارت، تَرَپای:طرف
غِّّراغِّّر:اطراف
طرف در جدول=زی/میشود/ارمان عابد رشت
در گویش کرمانی سین برابر طرف بکار می بریم
Counterpart
طرف به زبان سنگسری
وّر wer
طرف ( بر وزن برف ) به معنی پلک چشم است ، و گاه به معنی نگاه کردن نیز آمده است ، توصیف زنان بهشتی به قاصرات الطرف ( آنها که نگاهی کوتاه دارند ) اشاره به این است که تنها چشم به همسران خود دوخته اند ، فقط
... [مشاهده متن کامل] به آنها عشق میورزند و به غیر آنان نمی اندیشند که این از بزرگترین مزایای همسر است ، بعضی از مفسران نیز آن را به معنی حالت خمار بودن چشم که حالت جالب مخصوصی است دانسته اند ، جمع میان این دو معنی نیز بی مانع است . ( تفسیر نمونه ج : 19 ص : 317 )
وقتی می گوییم یک طرف از قرارداد یا شخصی در معامله. مثلا: امکان تخطی از مفاد قرارداد برای هر دو طرف وجود دارد. در اینجا معنای طرف مقابل party است.
واژه طرف یا ترف
معادل ابجد 680
تعداد حروف 3
تلفظ tarf
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) ‹ترپ، ترپه، ترپک› [پهلوی[قدیمی]
مختصات ( تَ رَ ) [ ع . ] ( اِمص . )
آواشناسی tarf
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ واژه های اوستا
در لری بختیاری
این طرف: چینُو، ایکِل، ایوا، زیوا، زیوالِه، ای دُهُو ( این دهانه )
آن طرف: چُنُو، اُکِل، اُوا، زُوا، زُواله، اُ دُهُو ( آن دهانه )
این طرف تر: چین تر
آن طرف تر: چُن تر
فرد مقابل
طَرَف
این واژه همان " تَرا " در پارسی به مینه ی " آن سو" و پسوند " اَف" است.
بُنابراین : طَرَف = تَرَف یا تَراف
از این پسوند نمونه های دیگر نیز هست
هدف = از هد میاد به مینوی سر، نمونه های دیگر هود، فرهاد، هدایت و. . .
... [مشاهده متن کامل]
تلف = از تل میاد به مینوی نیشتر یا مرگ، نمونه های دیگر تلنگر، تلنگ، تلمبر، تلاش، تلا، تلیدن، تلکه، تله و. . .
دردانشنامه عمومی شماازپنی طُرُف که ازقبایل عرب خوزستان شرح مبسوطی ارائه دادید، ولی خود معنی کلمه طُرُف را ندارید، چرا ؟لطفا اگرممکن است اقدامفرمائید.
جانب، جهت، حاشیه، سمت، سو، صوب، عرض، قبل، کران، کرانه، کنار، ناحیه، حریف، معارض، فلانی، مخاطب، حدود، حوالی، گاه، وقت، هنگام، مورد، محل، منطقه، شهر، سرحد، مرز، رو، سطح، ور | چشم، گوشه چشم، مژه، نیم نگاه،
... [مشاهده متن کامل] انتها، کناره، پایان، منتها، بهره، سود، نفع، نتیجه، لحظه، آن، لمحه، جانب، سو، جهت | کرانه، کناره، جانب، سو، سمت، طرف، اقلیم، ناحیه، منطقه
طَرَف
این واژه همان " تَرا " در پارسی به مینه ی " آن سو" و پسوند " اَف" است.
بُنابراین : طَرَف = تَرَف یا تَراف
تا جاییکه من میدانم بهترین برابر واژه طرف واژگان سو سون و سونت میباشد که ریشه همه از واژه سوی میباشد برای نمونه در سیستانی بجای از طرف تو میگویند از سونت تو
روبرو
زی
در ایل عرب خمسه فارس به قره قروت می گویند
طِرف
زی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)