طرز

/tarz/

    course
    line
    manner
    turn
    way
    method
    mode

فارسی به انگلیسی

طرز ارایش گیسو
coif

طرز انجام
modus operandi, process

طرز انداختن گوی چوبین
bowl

طرز ایستادن
stance

طرز ایستادن و حالت سر و شانه ها
carriage

طرز بافت
weave

طرز برخورد
attitude, deportment, stance, treatment

طرز برخورد با
demeanor

طرز برخورد با دیگران
dealing

طرز بیان
elocution

طرز تفکر
mentality

طرز تفکر و رسم فرانسوی
gallicism

طرز تکلم
language

طرز حرف زدن پر ژست و افاده
la-di-da

طرز حکومت
governance

طرز دویدن
gait

طرز راه رفتن
gait

طرز رفتار
bearing, deal, mien, way

طرز زندگی
modus vivendi

طرز ساخت
make, workmanship, makeup or make-up

مترادف ها

way (اسم)
راه، عنوان، سیاق، سمت، خط، سبک، جاده، رسم، مسیر، روش، طرز، طریقه، طریق، سان، طور، مسلک، نحو

sort (اسم)
جور، قسم، طبقه، نوع، رقم، گونه، طرز

manner (اسم)
راه، رفتار، طرز عمل، عنوان، قسم، سیاق، فن، نوع، سبک، چگونگی، تربیت، ادب، روش، رسوم، طرز، طریقه، طریق، سان، طور، مسلک، سلیقه

mode (اسم)
طرز عمل، فن، مقام، سبک، رسم، وجه، طرز، اسلوب، طریقه، طریق، طور

kind (اسم)
جور، قسم، گروه، دسته، طبقه، نوع، جنس، گونه، طرز، کیفیت، در مقابل پولی

form (اسم)
ترکیب، ظرف، ظاهر، فرم، سیاق، صورت، برگه، گونه، شکل، روش، تصویر، وجه، طرز، ریخت، ورقه، فورم، دیس

method (اسم)
راه، عنوان، سیاق، نوع، سبک، رسم، رویه، روش، شیوه، طرز، اسلوب، طریقه، طریق، روند، متد، طور، مسلک، نحو، منوال

how (اسم)
راه، چگونگی، روش، طرز، متد، سان، کیفیت

shape (اسم)
تجسم، صورت، اندام، سبک، شکل، قواره، طرز، ریخت

garb (اسم)
لباس، طرز، کسوت، پوشاک ویژه

genre (اسم)
جور، قسم، دسته، نوع، جنس، طرز

fashion (اسم)
عنوان، سبک، روش، طرز، اسلوب، طریقه، طریق

modus (اسم)
طرز، طریقه، طریق

پیشنهاد کاربران

واژه طرز
معادل ابجد 216
تعداد حروف 3
تلفظ tarz
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی]
مختصات ( طَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی tarz
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

طرز:
راه
روش
نوع
مثال: طرز درس خواندن علی خوب است : یعنی راه و روش و نوع درس خواندن و یادگرفتن علی راه خوبی است بد نیست
راه_روش_مدل
وضع
روش. طرز
جز این قَدَر نتوان گفت در جمال تو عیب
که وضع مِهر و وفا نیست روی زیبا را
حافظ
راه و رسم ؛ ادب. ( یادداشت مؤلف ) . کنایه از طرز و روشن و قاعده و قانون. ( لغت محلی شوشتر ) . طریقه و آیین. سنت و رسم. آیین و قاعده :
او برگرفته راه و رسم پدر
چون جستن او طاعت ذوالمنن.
فرخی.
...
[مشاهده متن کامل]

بمی سجاده رنگین کن گرت پیرمغان گوید
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها.
حافظ.
- راه و روش ؛ نحوه و طرز. طریقه و روش : قنادید؛ روش و راه. مدار؛ روش و راه. معاک ؛ روش و راه. منسم ؛ راه و روش. ( منتهی الارب ) .

دقیقا چطوری یا چه طرزی که در اکثر زبان ها هم هست
در پارسی چجوری هم میشه استفاده کرد
چون طور پارسیش میشه جور
طَرَز روستایی در توابع شهرستان بم هست که اطراف روستایی همچون باغ بالا ناردون . کروک تاج آباد و . . . . وجود دارد مردم این روستا اغلب به کشاورزی و کشت خرما و مرکبات مشغول اند و محصولات کشاورزی منطقه مزه بسیار خوشمزه و عجیبی دارند .
آب کشاورزی این این روستا از سد نساء تامین میشود .
ینگ
واژه آریایی تور به معنای الف - ساختار - ماهیت creation ب - شکل صورت استایل مدل که عرب آنرا طور مینویسد ( مانند چطور - بدطور ) در زبان چک به شکل tv�ř در زبان لهستانی به شکل طرز twarz و در زبان بلاروسی به شکل ( tvar ) твар به کار میرود.

این واژه تازی شده " ترز " پارسی است.
روند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس