رد کردن، طرد کردن، نپذیرفتن، نپسندیدن، امتناع کردن از
discard(فعل)
طرد کردن، دور انداختن، ول کردن، دست کشیدن از، متروک ساختن
excommunicate(فعل)
طرد کردن، تکفیر کردن
پیشنهاد کاربران
دَکّ
رانده کردن ؛ مطرود کردن. مطرود ساختن. دور گردانیدن. طرد کردن : واین محمد است. . . که مرا ایزد بسبب او لعین و رانده کرد. ( تاریخ سیستان ) . رجوع به راندن و رانده شود. - رانده گردانیدن ؛مطرود ساختن. اخراج کردن. بیرون افکنده شدن. دور گردانیده شدن : اشراد، تشرید؛ رانده و رمیده گردانیدن. ( منتهی الارب ) . ... [مشاهده متن کامل]
- امثال : آنجا رو که بخوانند نه آنجا که برانند. گرم برانی از این در درآیم از در دیگر. ؟ ( از یادداشت مؤلف ) .
سنگ در ساغر زدن ؛ طرد کردن . بدور افکندن : سنگ در ساغرنیک و بد ایام زنند وز کف سنگدلان نصفی و ساغرگیرند. مجیر بیلقانی .
اِشخاص. [ اِ ] ( ع مص ) جلای وطن دادن. تبعید کردن : و موسی را برسبیل اشخاص به بغداد آوردند. ( جهانگشای جوینی ) . || گسیل کردن. ( تاج المصادر ) . بردن. ( منتهی الارب ) .
بیرون راندن
راندن، مطرود کردن، دور کردن، از خود راندن، تبعید کردن، نفی بلد کردن، کنار گذاشتن