طرح کردن


    contrive
    rough
    engineer
    to draw or sketch
    to plan or project
    to propose
    to set forth
    to propound

فارسی به انگلیسی

طرح کردن در دادگاه
prefer

مترادف ها

propose (فعل)
پیشنهاد کردن، طرح کردن

design (فعل)
تخصیص دادن، قصد کردن، طرح کردن، تدبیر کردن

draw (فعل)
نزدیک کردن، بیرون کشیدن، کشیدن، قرعه کشیدن، طرح کردن، دریافت کردن، گرفتار کردن، رسم کردن، منقوش کردن، طراحی کردن

scheme (فعل)
طرح کردن، توطئه چیدن، نقشه طرح کردن

draft (فعل)
اماده کردن، طرح کردن، فرا خواندن، از بشکه ریختن

plan (فعل)
طرح کردن، نقشه کشیدن، ترتیب کارها را معین کردن، طراحی کردن، طرح دادن، طرح ریزی کردن، طرح ریختن

bring forth (فعل)
بارور شدن، ثمر اوردن، طرح کردن

lay (فعل)
طرح کردن، دفن کردن، گذاردن، تخم گذاردن

propound (فعل)
پیشنهاد کردن، طرح کردن، ارائه دادن، مطرح کردن، رواج دادن، تقدیم کردن

sketch (فعل)
طرح کردن، طراحی کردن، طرح ریزی کردن، مسوده کردن، پیش نویس چیزی را اماده کردن

put forward (فعل)
طرح کردن، نامزد شدن

پیشنهاد کاربران

طرحیدن
طرح کند : پرداختن
مثل پرداختن چرم . روشی مثل سمباده کشیدن بر فلز
طرح درانداختن

بپرس