طبیعی

/tabi~i/

    candid
    natural
    matter-of-course
    native
    naturally
    normal
    physio-
    proper
    rustic
    unstudied
    untaught
    physical

فارسی به انگلیسی

طبیعی بودگی
physicality

طبیعی بودن
naturalness

طبیعی و دلنواز
pastoral

مترادف ها

indigenous (صفت)
بومی، ذاتی، طبیعی، فطری

normal (صفت)
معمولی، ساده، متوسط، طبیعی، عادی، معمول، به هنجار

real (صفت)
واقعی، حقیقی، عملی، حسابی، موجود، صمیمی، طبیعی، راستین، غیر مصنوعی، بی خدشه

inherent (صفت)
اصلی، چسبنده، ملازم، ذاتی، طبیعی

intrinsic (صفت)
شایسته، اصلی، حقیقی، ذاتی، باطنی، طبیعی، روحی، ذهنی

innate (صفت)
اصلی، چسبنده، ذاتی، داخلی، طبیعی، درونی، درون زاد، لاینفک، جبلی، فطری، غریزی، مادرزاد

natural (صفت)
ساده، ذاتی، بدیهی، دیوانه، طبیعی، نهادی، عادی، خلقی، جبلی، قهری، فطری، غریزی، سرشتی، استعداد ذاتی

born (صفت)
مولد، مولود، متولد، زاد، زاییده شده، طبیعی

physical (صفت)
بدنی، جسمانی، طبیعی، مادی، فیزیکی

somatic (صفت)
بدنی، طبیعی، جسمی، مادی، تنی

homebred (صفت)
طبیعی، خانگی، دیمی

پیشنهاد کاربران

طبیعی: هنجارین
بهترین جایگزین برای واژه �طبیعی�، واژۀ پهلوی �گیتیگ� یا �گیتیک� است که از پیوند �گیتی� �ایک� یا �ایگ� ساخته شده است. و به مینۀ � از برای طبیعت ، هم پیوند با طبیعت� است
لری بختیاری
بِدِزِّ:طبیعی
کالبد: طبیعه. فراکالبد:ماوراء الطبیعه. فیزیک :کالبدومتافیزیک:فراکالبد.
دیدگاه شماره 2:
میتوان واژه "آشکار، هویدا" را در برخی کاربرد های این واژه برابر دانست. برای نمونه:
نادرست:طبیعی است که شب ها خورشید نیاید.
درست تَر:آشکار است که شب ها خورشید بالا نیاید. /هویدا است که شب ها خورشید بالا نیاید.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه "طبیعتا" نیز برابر "طبیعی است" می باشد و برابر "آشکارین، آشکارا، به هر روی" می باشد.
بدرود!

در پارسی پهلوی برابر این واژه چیهریگ نوشته شده است.
چیهریگ=چیهر یگ که یگ در پهلوی همان "ی" است پس چیهریگ می شود چیهری.
پس طبیعی می شود چیهری.
طبیعی
پارسی یا انگلیسی یا عربی:عربی
برابر پارسی:چیهری، چیهریگ
طبیعی: خداآفریده، دست نخورده، سرشتی.
صناعی: دست ساخته، دست ساخت، ساختگی.
پارسی را پاس بداریم.
معنی طبیعی، عادی هم میشود؟
طَبیعی: ١. درونی، نهادی، سرشتی، منشی، ذاتی، زادی ٢. دست - نخورده ٣. باهنجار، بەهنجار، هنجارمند ۴. زیستگاهی، زیست - بومی، کوهی، رُست - شده، خودپرورده، خودرویشی، خودروییده، خودروینده، خودرشدکرده، خودساخته،
...
[مشاهده متن کامل]
خودساز ۵. زیستگاەگرا، زیستگاەخواه ۶. [آموزشی، کهنه] از رشتەهایِ دورەیِ میانه در سامانەیِ آموزشیِ پیشین

سلیم
طبیعی: آفریده شده
غریزی
طبیعت= زاستار
طبیعی=زاستاری
🇮🇷 واژه ی برنهاده: زاستاری 🇮🇷
یا زاستاریک
خودساخته
خودساز
خود آفر
خودآی
خدا ساز
هنجارمند
ارگانیک
به ترکی "دوغال" گویند.
زیست بومی
بنگرید به پیشنهاد اینجانب به جایگزین واژه ی �طبیعت� در همین واژه نامه
خودساخته، خودکار، خودپا
خودرو
خودبخود
ناساخته
Nation یا به پارسی نَهِش Nahesh ( ع: مِلَّت )
هم ریشه با Nature یا به پارسی نَهاد Nahaad ( ع: طَبیعَت )
هر دو از ریشه پروا - هندو - اروپایی *gene - که در پارسی معنی زادَن Zaadan و زیستَن Zistan دارند.
...
[مشاهده متن کامل]

اگر پسوند صفت ساز انگلیسی و پارسی - ال بگیرند میشوند ( همچون در گُودال، پوشال، گِردال، چَنگال و. . . )
نَشنال یا نَهِشال ( National, Naheshaal ) ( ع: مِلّی )
نَچرال یا نَهادال ( Natural, Nahaadaal ) ( ع: طَبیعی )
و پیشوند اینتِر - یا اَندَر - به معنی ( مینو، meaning ) در میان به نشنال بیفزاییم میشود اینتِرنَشنال، اَندَرنَهِشال ( International, Andarnaheshaal ) ( ع: بِین ُالمِلَّلی )

طبیعی = پرهامی
طبیعت= پرهام
طبیعی=بنیادی
سرشتی
naturally واژه برابر آن در انگلیسی است. اکنون با تیزبینی در چم این واژه چنین بازمی نمائیم:
آریانپور: طبیعی، دست نخورده ( ناساخته ى دست انسان ) ، وحشی، کشت نشده
پس برابر آن را باید در واژگان خودرو، خودخودی:spontaneously=naturally، دست نخورده و. . . جستجو کرد
نرمال
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
آنولوم ( سنسکریت: آنولومَ )
آیوت ( سنسکریت: آیوتپَتیکا )
سَهاژ ( سنسکریت: سَهاجَ )
ژانگال ( سنسکریت: جانگَلا )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس