طبیعت

/tabi~at/

    makeup or make-up
    mother nature
    physio-
    soul
    way
    temper

فارسی به انگلیسی

طبیعت انسان
human nature

طبیعت چیزی را عوض کردن
denature

طبیعت خوب
good nature

طبیعت درمانی
naturopathy

طبیعت شناس
naturalist

طبیعت شناسی
physics

طبیعت گرای
naturalist

طبیعت گرایانه
naturalistic

طبیعت مهربان
mother nature

مترادف ها

nature (اسم)
نهاد، خوی، طبع، روح، خیم، سیرت، نوع، گونه، خاصیت، سرشت، طبیعت، خو، فطرت، افرینش، مشرب، خمیره، ذات، ماهیت، گوهر، غریزه، منش

character (اسم)
نهاد، خوی، طبع، شخصیت، دخشه، خط، خیم، سیرت، رقم، خاصیت، سرشت، طبیعت، صفات ممتازه، خط تصویری، خو، مونه، هر نوع حروف نوشتنی و چاپی

disposition (اسم)
ساز، وضع، تمایل، خواست، حالت، خیم، مزاج، سرشت، طبیعت، خو، مشرب

temper (اسم)
خوی، طبع، خشم، حالت، خیم، مزاج، سرشت، طبیعت، خو، قلق

temperament (اسم)
خوی، خونگرمی، حالت، خیم، مزاج، سرشت، طبیعت، خو، فطرت

پیشنهاد کاربران

کانش:طبیعت.
♦️
نوواژه برای جایگزینیِ #nature به معنای طبیعت ( مجموعِ چیزهای زنده و نازنده در زمین در برابرِ آنچه انسانی یا انسان ساخته است. )
ا↙️
#زتار ( zot. �r ) 👈 زُت ( ستاکِ برساخته از ریشه ی نیاایرانیِ zanH به معنای زاییدن ) - - ار ( پسوندِ اسم ساز —� بسنجید با: دستار، دمار، زنگار و . . . )
...
[مشاهده متن کامل]

یا:
#زاستار ( دکتر ملایری، از همین ریشه )
🔺 نکته:
۱ - برای دیدنِ هم ریشه های زُتار بروید به: #nation .
۲ - واژه های زُتار، زاستار و nature هم ریشه اند، و از ریشه ی هندواروپاییِ - gene گرفته شده اند. ( بروید به: #nation . )
▪️مثال:
۱ - عشقِ او به زُتار ( طبیعت ) به حدی بود که گاه چندین روز را تنها در جنگل سپری می کرد.
۲ - زُتار ( طبیعت ) نه به حمایتِ ما بلکه به عدمِ دخالتِ ما نیاز دارد.
۳ - شعارِ غلبه بر زُتار ( طبیعت، ) که از سوی فرانسیس بیکن طرح شد تا کنون آسیب های زیادی به زمین و زمینیان زده است.
🔺 توجه:
🔹 #natural
🔹 #زتاری ( زُتاری )
یا: #زتارا ( زُتارا )
▪️مثال:
۱ - زمین لرزه، توفان و سیلاب پدیده هایی زُتاری ( طبیعی ) هستند که باید همیشه برای روبرو شدن با آن ها آماده بود.
۲ - یک هاشه ی ( رژیمِ غذاییِ ) خوب دفاعِ زُتاریِ ( طبیعیِ ) بدن را در برابرِ باکتری ها و ویروس ها بهبود می بخشد.
🔸 #naturally
🔸 #زتارانه ( زُتارانه )
🔹 #to_naturalize هم بوم کردن، پذیرفتنِ خارجی به عنوانِ شهروندِ کشور
🔹 #زتاردن ( یا زُتاریدن )
یا: #هم زتاردن ( یا هم زُتاریدن )
▪️مثال:
بازرگانانِ پرتغالی گونه ی پرتقال را چند سده ی پیش در ایران زُتاردند ( کاشته و بومی کردند. )
🔸 #naturalization
🔸 #زتارش ( زُتارِش )
▪️مثال:
زُتارشِ ( بومی سازی، هم طبیعت سازی ) گونه ی شترمرغ در سال های واپسین در ایران با موفقیت همراه بوده است.
🔹 #connatural هم خو، هم سرشت
🔹 #هم زتار ( هم زُتاری )
🔸 #connaturally
🔸 #هم زتارانه ( هم زُتارانه )
🔹 #connaturality ( - ness )
🔹 #هم زتاری ( هم زُتاری )
🔸 #naturalness طبیعی بودگی
🔸 #زتارایی ( زُتارایی )
▪️مثال:
او بازیگری بود که سخت می کوشید تا بازی هایش از زُتاراییِ ( طبیعی بودگی ) بالایی برخوردار باشد.
🔹 #unnatural غیرِطبیعی
or: #nonnatural
🔹 #نازتار ( نازُتار )
▪️مثال:
این رفتارِ تو البته غیرِضروری، احمقانه و نازُتار ( غیرِطبیعی ) بود.
🔸 #unnaturally
🔸 #نازتارانه ( نازُتارانه )
▪️مثال:
فیلم پر از دیالوگ هایی بود که نازُتارانه ( به طورِ غیرِ طبیعی ) طولانی و اعصاب خُردکن بودند.
🔹 #unnaturalness غیرِطبیعی بودگی
🔹 #نازتاری ( نازُتاری )
▪️مثال:
امروزه نازُتاریِ ( غیرِطبیعی بودگیِ ) بسیاری از رفتارهای آدمی زیرِ علامتِ سوال رفته است.
🔸 #naturalism باور به آنچه طبیعی است، و کنارنهادنِ آنچه وراطبیعی است.
🔸 #زتارگرایی
▪️مثال:
رویکردِ آرمان گرایِ او در زندگی اش با زُتارگراییِ او در داستان هایش همخوان نبود.
🔹 #naturalist
🔹 #زتارگرا
▪️مثال:
امیل زولا شناخته ترین نویسنده ٔ زُتارگرای تاریخِ ادبیاتِ جهان است.
🔸 #supernature
🔸 #ابرزتاره ( اَبَرزُتاره )
یا: #ورازتاره ( وَرازُتاره )
🔹 #supernatural
🔹 #ابرزتار ( یا اَبَرزُتاری )
یا: #ورازتار ( یا ورازُتاری )
▪️مثال:
او واقعاً باور داشت که نیروهایی اَبَرزُتار ( فوقِ طبیعی ) زندگی اش را کنترل می کردند.
🔸 #to_denature
🔸 #وازتاریدن ( وازُتاریدن یا وازُتاشتن )
▪️مثال:
هنوز معلوم نیست که اوره با چه سازوکاری ( مکانیسمی ) پروتئین را می وازُتارَد ( وامی زُتارَد ، نافُرم می کند، از حالتِ طبیعی می اندازد. )
🔹 #denaturant ماده ی غیرِطبیعی ساز ( زیست شناسی )
🔹 #وازتاران ( وازُتاران )
🔸 #denaturation
🔸 #وازتارش ( وازُتارِش )
▪️مثال:
وازتارشِ ( غیرطبیعی شدنِ ) پروتئین ها فرارَوَندی برگشت ناپذیر است.
🔹 #to_renature
🔹 #بازتاریدن ( بازُتاریدن —� کوتاه شده ی باززُتاریدن )
🔸 #renaturation
🔸 #بازتارش ( بازُتارِش )
🔹 #preternatural
🔹 #ورازتار ( وَرازُتار )
🔸 #transnatural
🔸 #ترازتار ( تَرازُتار )
🔹 برای دیدنِ هم ریشه های دیگرِ #زتاریدن ، #زتار ، #زتارایی و #زتارگرا در زبان های ایرانی بروید به: #nation .
🔻🔻🔻
@JavidPajin 👈 فرهنگِ ریشه شناختیِ واژگانِ عمومی و تخصصی

لری بختیاری
گُر:طبیعت
میتوان از واژه یِ {ژاد/زاد} نیز بهره برد.
{طبیعت} به چمِ {ذات} است که دگرگون شده یِ {زات} برگرفته از ریشه یِ {زا} در اوستایی است.
این ریشه یِ {زا} اوستایی امروزه به ریختِ کارواژه ایِ {زادَن، زاییدَن، زودَن} در آمده است.
...
[مشاهده متن کامل]

از همین روی، میتوانیم از واژگانِ {زاد، ژاد} ( ژاد هَمان زاد است ) بهره ببریم.
نکته:این اندیشه را نباید داشت که چون که این واژگان ساده و کوتاه هستند پس دیگر تنها از این واژگان بکار ببریم.
باید از همه برابر های درخور و شایسته ای که داریم، هَمچون {گوهر، سرشت، خوی. . . . } بهره ببریم.
بِدرود!

واژه طبیعت
معادل ابجد 491
تعداد حروف 5
تلفظ tabi'at
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: طبیعَة، جمع: طبائع]
مختصات ( طَ عَ ) [ ع . طبیعة ] ( اِ. )
آواشناسی tabi'at
الگوی تکیه WWS
...
[مشاهده متن کامل]

شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
بهترین واژه جایگزین پارسی زیستگاه است.

🇮🇷 همتای پارسی: زاستار 🇮🇷
زاستار، زیستار
زیست بوم
طبیعت ( پیرامون ) :
زاستار، زیستگاه
گزند زیستگاه: بلای طبیعت
زاستار سبز: طبیعت سبز
طَبیعَت
واژه ای پارسی که با گویش اربی نوشته و لفزیده گشته است ، پارسی زبانان طبیعت و اربی زبان طَبیعَه می لَفزَند. ریشه این کَلمه ( نَه کَلَمه ) طَبَعَ است که پارسی آن :
تَب = دما و گرمای بیش از هَد بَدَن ( هَد و بَدَن پارسی اند )
...
[مشاهده متن کامل]

طِب که پارسی آن تِب است : دانش اندازه گیری دَمای تَن یا کَرپ.
تافتن ، تابیدن ، تَف ، تَفت ، دَفت ( دَمه ی بَرخاسته از گرما که به اوروپایی گاز گفته می شود )
آلمانی : tauen = آب شدن برف و یخ در اَتَرِ ( اَثَرِ ) گرما
در کُل طبیعت یا تَبیاَت جَهان هستیده که بنیاداَش از گرما یا روشنایی یا آزَر یا آتَش یا آتَر یا آتور ( آتور ~ آنور / نور ) یا همان ذره یا زَره یا آذَر : آ - ذَر ، photon است و تَب هم سورشی دیگر از آن است.

کیاناد.
سخیزاده
واژه برابر ایرانی طبیعت . . . . کردی :سروشت, آوا, خوازا یعنی خدا زاد که کرمانجی ها میگن . . . فارسی هم همون سرشت درسته زاستا هم درسته
کیانا
زیست بوم، خوی، سرشت، مَنِش
به باور من، آمیخته واژه ی �زیست بوم� بویژه از سویه ی کاربردی آن از برد بیش تری در سنجش با پیشنهادهای بسیار خوب برخی کاربران در بالا ( از آن میان با اشاره به ریشه های سانسکریت ) برخوردار است. واژه ی سانسکریت مانوژه یا مانوژا را نیز چون جایگزینی درخور، بسیار می پسندم.
هستی، خدا ( شاید ریشه ی این واژه از " خود آی" بوده و بر اثر ساده سازی به خدا تبدیل شده )
منش، رفتار، کردار، اساس، بنیه، ریشه
وضعیت
زاستار

زاستار
طبیعت جایی میباشد که در آن هرگز یا بسیار به ندرت در آن اشکال زاویه دار خواهیم دید
هم در زمین بدین صورت هست هم در آسمان
Nachr
کیاناد
Nation یا به پارسی نَهِش Nahesh ( ع: مِلَّت )
هم ریشه با Nature یا به پارسی نَهاد Nahaad ( ع: طَبیعَت )
هر دو از ریشه پروا - هندو - اروپایی *gene - که در پارسی معنی زادَن Zaadan و زیستَن Zistan دارند.
...
[مشاهده متن کامل]

اگر پسوند صفت ساز انگلیسی و پارسی - ال بگیرند میشوند ( همچون در گُودال، پوشال، گِردال، چَنگال و. . . )
نَشنال یا نَهِشال ( National, Naheshaal ) ( ع: مِلّی )
نَچرال یا نَهادال ( Natural, Nahaadaal ) ( ع: طَبیعی )
و پیشوند اینتِر - یا اَندَر - به معنی ( مینو، meaning ) در میان به نشنال بیفزاییم میشود اینتِرنَشنال، اَندَرنَهِشال ( International, Andarnaheshaal ) ( ع: بِین ُالمِلَّلی )

پرهام
گتاه و گیتی و گیتا
۱. طبیعت ( جهان، گیتی )
۲. طبیعت ( سرسبزی، باغ و گلشن، دشت و دمن )
۳. طبیعت ( نهاد، سرشت، خو، منش )

واژه تپیئت که عرب آنرا طبیعت مینویسد ساخته شده از واژه فنلاندی tapa ( ستانده از زبانهای منطقه بالتیک ) به معنای خوی طبع رسم رفتار شیوه قانون way mode manner style habit rule و پسوند آریایی ایئت که در لغت
...
[مشاهده متن کامل]
سنسکریت نویئت ( نو ایئت ) नव्यता navyata به معنای نوینگی - fashion و در واژه ایرانی خوبیت نیز دیده میشود. تپ را در لاتویا و لیتوانی daba میخوانند و در معنای طبیعت حالت خو nature character disposition به کار میبرند که tava در استونی و taba و dabā و dabiski ( به معنای naturally طبیعی ) در منطقه بالتیک شکلهای دیگر آن هستند. بدینسان روشن میشود که لغت طبع→tapa به معنای خوی همریشه نیست با لغت طبع→tip به معنای چاپ - مطبوعات و واژگان عربی طبیع و طبیعی ( طبیع ی ) و مطبوع ( دلخواه - دلپسند - طبع پسند - طبع خواه ) و طبایع جعلی هستند.

شاید واژه طبیعت و واژههای هم خانواده آن نه سامی که آرایی باشند بر پایه دلیل های زیر:
کاربرد واژه daba در لتونیایی که زبانی نیا هند و اروپایی است
در انگلیسی ها واژه ای همانند طبیعت داریم :
temper
و چه بسا که واژه طب هم هم ریشه با این واژه گان باشد و هند و اروپایی باشد نه سامی
این واژه عربی مثل بیشتر واژه های عربی در زبان فارسی بی معنی است و در معنی های گوناگونی هم بکار می رود به معنی نرمال و nature که می توان از واژه بهنجار و آفرینش یا گیتی بهر برد
مثلن آفرینش جاندار یا بی جان ناگفته نماند که کردها ( کسانی که واژه های ایرانی بسیاری را برای ما پاس داشتند ) واژه سرشت را بکار می برند
...
[مشاهده متن کامل]

سرشت

نهادواره، نهادینگی، سرشتواره، سرشتوارینگی
درونمایه
نهاد
ناتور
کیان
( = ماهیت؛ ویژگی ساختاری چیزی ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
سرشت، آتمَن، نیایا، سَتوا ( سنسکریت ) تَسات ( سنسکریت: تَساتا )
ابرهام - طبیعت یک کلمه عربی بوده که وارد زبان پارسی شده است. معادل فارسی آن {ابرهام} میباشد.
آنچه که انسان، در پدید آوردن آن، دخالت نداشته باشد را طبیعت گویند. طبیعت، محصول دیالکتیک ذهنی انسان و جهان ابژه ها است. انسان، پیش از زندگی در شهرها، در طبیعت می زیسته است. دگرگونی از ویژگی های طبیعت است.
...
[مشاهده متن کامل]

گرایش به طبیعت در فلسفه [ویرایش]
گرایش بشر به دگرگونی در طبیعت، سبب ایجاد دیدگاهی در فلسفه، به نام طبیعت گرایی شد. از فیلسوفانی که دیدگاه خود را بر اساس تغییر پذیری طبیعت قرار داده اند، می توان از دنیس دیدرو و مارکی دوساد نام برد.
منبع
Nature - Speak: Signs, Omens and Messages in Nature by Ted Andrews - Dragonhawk Publishing - U. S. A - ۲۰۰۳
[نهفتن]
ن • ب • و
عناصر طبیعت
گیتی
فضا • زمان • ماده ( فیزیک ) • انرژی
زمین
علوم زمین • آینده زمین • تاریخ زمین شناسی زمین • زمین شناسی • تاریخ زمین • زمین ساخت بشقابی • ساختار زمین
آب وهوا
جو زمین • اقلیم • هواشناسی
زیست بوم
بوم شناسی • اکوسیستم • Wilderness
زندگی
زیست شناسی • یوکاریوت ( گیاه/گیاگان, جانوران/زیاگان, قارچ, آغازیان ) • Evolutionary history of life • سازماندهی زیستی • اندامگان • پیدایش حیات • پروکاریوت ( باستانیان, باکتری ) • ویروس ( زیستی )
از ویکی پدیا
همچنیNature, in the broadest sense, is equivalent to the natural world, physical world, or material world. "Nature" refers to the phenomena of the physical world, and also to life in general. It ranges in scale from the subatomic to the cosmic.
The word nature is derived from the Latin word natura, or "essential qualities, innate disposition", and in ancient times, literally meant "birth". [1] Natura was a Latin translation of the Greek word physis ( φύσις ) , which originally related to the intrinsic characteristics that plants, animals, and other features of the world develop of their own accord. [2][3] The concept of nature as a whole, the physical universe, is one of several expansions of the original notion; it began with certain core applications of the word φύσις by pre - Socratic philosophers, and has steadily gained currency ever since. This usage was confirmed during the advent of modern scientific method in the last several centuries. [4][5]
Within the various uses of the word today, "nature" often refers to geology and wildlife. Nature may refer to the general realm of various types of living plants and animals, and in some cases to the processes associated with inanimate objects – the way that particular types of things exist and change of their own accord, such as the weather and geology of the Earth, and the matter and energy of which all these things are composed. It is often taken to mean the "natural environment" or wilderness–wild animals, rocks, forest, beaches, and in general those things that have not been substantially altered by human intervention, or which persist despite human intervention. For example, manufactured objects and human interaction generally are not considered part of nature, unless qualified as, for example, "human nature" or "the whole of nature". This more traditional concept of natural things which can still be found today implies a distinction between the natural and the artificial, with the artificial being understood as that which has been brought into being by a human consciousness or a human mind. Depending on the particular context, the term "natural" might also be distinguished from the unnatural, the supernatural, or synthetic.
Contents [hide]
1 Earth
1. 1 Geology
1. 1. 1 Geological evolution
1. 2 Historical perspective
2 Atmosphere, climate, and weather
3 Water on Earth
3. 1 Oceans
3. 2 Lakes
3. 2. 1 Ponds
3. 3 Rivers
3. 4 Streams
4 Ecosystems
4. 1 Wilderness
5 Life
5. 1 Evolution
5. 2 Microbes
5. 3 Plants and animals
6 Human interrelationship
6. 1 Aesthetics and beauty
7 Matter and energy
8 Beyond Earth
9 See also
10 Notes and references
11 External links
[edit]Earth
Main articles: Earth and Earth science
View of the Earth, taken in 1972 by the Apollo 17 astronaut crew. This image is the only photograph of its kind to date, showing a fully sunlit hemisphere of the Earth.
Earth ( or, "the earth" ) is the only planet presently known to support life, and its natural features are the subject of many fields of scientific research. Within the solar system, it is third closest to the sun; it is the largest terrestrial planet and the fifth largest overall. Its most prominent climatic features are its two large polar regions, two relatively narrow temperate zones, and a wide equatorial tropical to subtropical region. [6] Precipitation varies widely with location, from several metres of water per year to less than a millimetre. 71 percent of the Earth's surface is covered by salt - water oceans. The remainder consists of continents and islands, with most of the inhabited land in the Northern Hemisphere.
Earth has evolved through geological and biolo . . .

( = آن بخش از جهان که ساخته ی دست مردم نیست؛ مانند رود، کوه. . . ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
لانوژا ( سنسکریت: مانوشَ )
پِراکْتی ( سنسکریت: پراکرْتی )
واسْتو ( سنسکریت )
آپژه ، جُنَم ، آخشیگ
این واژه تازى ( اربى ) ست و برابرهاى پارسى آن چنینند: نخست در معناى هستى ، آفرینش و بخش هاى بکر گیتى : اَپرهام Aparham ( پهلوى: ١ - طبیعت ، ٢ - فرشته ى تدبیرکننده عالم، ٣ - ابراهیم ، ٤ - پیر و بزرگ همه ) ، آپژه Apzheh ( پهلوى: طبیعت ، هستى ) ، بْرِه Breh ( پهلوى:
...
[مشاهده متن کامل]

طبیعت و . . . ) ، سیروشت Sirusht ( کردى: طبیعت ، هستى ، فطرت ) ، گِتاه Getah ( پهلوى: هستى ، طبیعت ، زندگى ، دنیا ) ، آخْوْ Axv ( پهلوى : طبیعت ، هستى ، عالم ) ، مانوژا Manuzha ( سانسکریت: مانوشَ : طبیعت ، هستى ، ذات، فطرت ) ، پراکتى Perakti ( سانسکریت: طبیعت ، هستى )
، واسْتو Vasto ( سانسکریت : طبیعت )

این واژه تازى ( اربى ) ست و برابرهاى پارسى آن چنینند: دوم در معناى ذات و اخلاق و فطرت : جَنَم Janam ( پارسى: طبیعت ، سرشت ، توانایى ، شایستگى ) ، بْرِه Breh ( پهلوى: طبیعت ، خوى ، اخلاق و . . . ) ، خوى Xuy ، منش Manesh ، چیهْرْ Chihr ( پهلوى: طبع ، طبیعت ، ذات
...
[مشاهده متن کامل]

، سرشت ، خوى ) ، خیم Xim ( پهلوى: ذات ، طبیعت ، فطرت ، سرشت ) ، سرشت Seresht ، نهاد - نیهات Nahad - Nihat ، سمسان Samsan ( سانسکریت: سَمستْهانَ : طبیعت ، خوى ، ذات ، طینت ) ، تَتْوا Tatva ( سانسکریت: طبیعت ، منش ، خوى ) ، چیهْرَک Chihrak ( پهلوى: طبع ، طبیعت ، ذات ، سرشت )
، گُهر - گُهره Gohar - Gohareh ( پهلوى: اصل ، ذات ، طبیعت ، طبع ، سرشت ) ، خُک Xok ( پهلوى: اخلاق ، طبیعت ، ذات ، منش ) ، مِنُک Menok ( پهلوى: فطرت ، طبیعت ، ذات )

( = منش، خوی ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
مانوش ( سنسکریت: مانوشَ )
سَمسان ( سنسکریت: سَمستْهانَ )
تَتوا ( سنسکریت )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٢)

بپرس