طبقه بندی شدنgradeطبقه بندی نشدهunclassifiedطبقه بندی کردنarrange, assort, categorize, class, classify, distribute, grade, stratify, to classifyطبقه بندی کردن در جاکاغذیpigeonholeطبقه بندی کردن در خانکpigeonhole
arrangement (اسم)قرار، تنظیم، تصفیه، ترتیب، نظم، مقدمات، ارایش، تمهید، طبقه بندیclassification (اسم)طبقه بندی، رده بندی، عمل دسته بندیtaxonomy (اسم)طبقه بندی، علم رده بندی، ره اراییassortment (اسم)دسته، ترتیب، طبقه بندی، دسته بندیgrading (اسم)طبقه بندیgrouping (اسم)دسته، طبقه بندی، دسته بندی، گروه بندی، گروه سازیsystematization (اسم)طبقه بندی، رده بندی کردن، اسلوبی کردن، همست کاریstandardization (اسم)طبقه بندی، متعارف سازی، همگونی، معیار گیری