طبع:چاپ.
طبع ( طبیعت، سرشت، ذات، خو ) :
حافظ: گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت کوش
عیب دل کردم که وحشی طبع و هرجایی مباش.
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
... [مشاهده متن کامل]
خو، سرشت ( دری )
ذات ( اوستایی )
چیهر cihr ( مانوی )
طبع: ( ذوق، قریحه ) .
همتای پارسی: سنکاوی sankāvi ( سنسکریت: santkavi )
طبع: ( همت ) و با واژه ی بلند به کار می رود.
درود بر همگی: )
تهی بودن، تهی شدن: خُلُوّ.
تهی کردن: تخلیه.
تهی بودنش از چیزهای بیرونین: خُلُوُّهُ عن الأمور الخارجیّة.
تهی شدن تن از چیزهای بیرونین: خلُوُّ الجسم عن الأمور الخارجیة، خلوُّ الجسم مع طبعه عن الامور الخارجیة.
... [مشاهده متن کامل]
تهی کردن تن از چیزهای بیرونین: تخلیة الجسم عن الأمور الخارجیة، تخلیة الجسم مع طبعه من الامور الخارجیّة.
اگر تهی از چیزهای بیرونین بشود: لو خُلِّیَ و نفسَه من الامور الخارجیة، لو خُلِّیَ مع طبعه من الامور الخارجیّة.
هنگامی که تهی از چیزهای بیرونین بشود: حین ما خُلِّیَ و نفسَه من الامور الخارجیة، اذا خُلِّیَ مع طبعه من الامور الخارجیّة.
پارسی را پاس بداریم. . .
پارسی توان واژه سازی بالایی دارد. . .
اگر به خود واگذاشته بشود: لو خُلِّیَ و نفسَه، لو خُلِّیَ و طبعَه.
این دانش واژه ( اصطلاح ) زمانی بکارمی رود که می خواهیم تنها به خود چیزی بنگریم بی نگریستن به دست اندرکاران بیرونی.
پارسی توان واژه سازی بالایی دارد. . .
به زبان سنگسری
ذات zat
خوی khoy
وِجود wejod
چاپ ، مُهر کردن ، نقش کردن
طبیعت
سرشت
درست ترجمه نشده
معنی ( طبع علی ) با ( طبع فی ) فرق میکنه که دراینجا همش ( طبع علی ) یا ( طبع ) که اسم هست ترجمه شده
سرنوشت، هستی، ذات
سلیقه میل
ساات
طبع : ذوق و استعداد
مهر - در حجاب_ محجوب
آیه قرآن:بلکه خداوند در اثر کفرشان قلبشان را طبع کرد ( بل طبع الله علیها بکفرهم )
ذات، خلق
استغنای طبع :توانگری، ارجمندی، والا مقام
ذات، خلق و خوی، طبیعت
ذوق و استعداد
طبع = ذات و سرشت
تبع = پیروی، پیروان
افست، منتشر، نشر، باسمه، دروغ، شایعه، گزافه، اغراق
سرشت ، طبیعت ، ذوق
کاربرد در جمله : 🍯🍯
از خاکساران متواضع هیچ کس را این فروتنی و سلامت طبع نیست که شتر راست ( خارج 88 )
مزاج ( صفرایی، سودایی، دموی و بلغمی )
نگارش
باسمه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)