طبع

/tab~/

    disposition
    habitude
    humor
    inclination
    temper
    temperament
    like
    impression
    printing
    nature

فارسی به انگلیسی

طبع انسانی
human nature

طبع شعر
poetic gift(or verve)

طبع شیرخشتی
hot liver

طبع ونشر
to publish

طبع کردن
publish

مترادف ها

addiction (اسم)
خو گرفتگی، عادت، اعتیاد، اعتیاد دادن، میل، تمایل، خوی، طبع، فرقه

nature (اسم)
نهاد، خوی، طبع، روح، خیم، سیرت، نوع، گونه، خاصیت، سرشت، طبیعت، خو، فطرت، افرینش، مشرب، خمیره، ذات، ماهیت، گوهر، غریزه، منش

character (اسم)
نهاد، خوی، طبع، شخصیت، دخشه، خط، خیم، سیرت، رقم، خاصیت، سرشت، طبیعت، صفات ممتازه، خط تصویری، خو، مونه، هر نوع حروف نوشتنی و چاپی

temper (اسم)
خوی، طبع، خشم، حالت، خیم، مزاج، سرشت، طبیعت، خو، قلق

printing (اسم)
طبع، چاپ، چاپ پارچه، باسمه زنی

publication (اسم)
طبع، اشاعه، انتشار، نشر، نشریه، نگارش، طبع ونشر

leaning (اسم)
انحراف، میل، تمایل، طبع، کجی، علاقه شدید به چیزی، تمایلات

پیشنهاد کاربران

طبع:چاپ.
طبع ( طبیعت، سرشت، ذات، خو ) :
حافظ: گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت کوش
عیب دل کردم که وحشی طبع و هرجایی مباش.
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
...
[مشاهده متن کامل]

خو، سرشت ( دری )
ذات ( اوستایی )
چیهر cihr ( مانوی )
طبع: ( ذوق، قریحه ) .
همتای پارسی: سنکاوی sankāvi ( سنسکریت: santkavi )
طبع: ( همت ) و با واژه ی بلند به کار می رود.

درود بر همگی: )
تهی بودن، تهی شدن: خُلُوّ.
تهی کردن: تخلیه.
تهی بودنش از چیزهای بیرونین: خُلُوُّهُ عن الأمور الخارجیّة.
تهی شدن تن از چیزهای بیرونین: خلُوُّ الجسم عن الأمور الخارجیة، خلوُّ الجسم مع طبعه عن الامور الخارجیة.
...
[مشاهده متن کامل]

تهی کردن تن از چیزهای بیرونین: تخلیة الجسم عن الأمور الخارجیة، تخلیة الجسم مع طبعه من الامور الخارجیّة.
اگر تهی از چیزهای بیرونین بشود: لو خُلِّیَ و نفسَه من الامور الخارجیة، لو خُلِّیَ مع طبعه من الامور الخارجیّة.
هنگامی که تهی از چیزهای بیرونین بشود: حین ما خُلِّیَ و نفسَه من الامور الخارجیة، اذا خُلِّیَ مع طبعه من الامور الخارجیّة.
پارسی را پاس بداریم. . .
پارسی توان واژه سازی بالایی دارد. . .

اگر به خود واگذاشته بشود: لو خُلِّیَ و نفسَه، لو خُلِّیَ و طبعَه.
این دانش واژه ( اصطلاح ) زمانی بکارمی رود که می خواهیم تنها به خود چیزی بنگریم بی نگریستن به دست اندرکاران بیرونی.
پارسی توان واژه سازی بالایی دارد. . .
به زبان سنگسری
ذات zat
خوی khoy
وِجود wejod
چاپ ، مُهر کردن ، نقش کردن
طبع : ذات
طبع
طبیعت
سرشت
درست ترجمه نشده
معنی ( طبع علی ) با ( طبع فی ) فرق میکنه که دراینجا همش ( طبع علی ) یا ( طبع ) که اسم هست ترجمه شده
سرنوشت، هستی، ذات
سلیقه میل
ساات
طبع : ذوق و استعداد
مهر - در حجاب_ محجوب
آیه قرآن:بلکه خداوند در اثر کفرشان قلبشان را طبع کرد ( بل طبع الله علیها بکفرهم )
ذات، خلق
استغنای طبع :توانگری، ارجمندی، والا مقام
ذات، خلق و خوی، طبیعت
ذوق و استعداد
طبع = ذات و سرشت
تبع = پیروی، پیروان
افست، منتشر، نشر، باسمه، دروغ، شایعه، گزافه، اغراق
سرشت ، طبیعت ، ذوق
کاربرد در جمله : 🍯🍯
از خاکساران متواضع هیچ کس را این فروتنی و سلامت طبع نیست که شتر راست ( خارج 88 )
مزاج ( صفرایی، سودایی، دموی و بلغمی )
نگارش
باسمه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس