ضمیمه

/zamime/

    enclosure
    annex
    appendix
    supplement
    collateral
    concomitant
    addenda
    addition
    accompaniment
    appurtenance
    inset
    supplementary
    tailpiece
    within
    addendum
    pullout

فارسی به انگلیسی

ضمیمه اعور
appendix, vermiform appendix

ضمیمه خایه
epididymis

ضمیمه ساختمان
extension

ضمیمه سازی
annexation, attachment

ضمیمه شده
incorporated

ضمیمه ورقه خرید
schedule

ضمیمه کردن
add, adjoin, affix, annex, append, enclose, incorporate, subjoin, supplement, tack, to attach, to annex

مترادف ها

addition (اسم)
سرک، افزایش، ضمیمه، اضافه، جمع، لقب، متمم اسم، اسم اضافی، ترکیب چند ماده با هم

accompaniment (اسم)
همراهی، ضمیمه، مشایعت

attachment (اسم)
ضمیمه، الصاق، علاقه، وابستگی، حکم، دلبستگی، تعلق، دنبال

annex (اسم)
ضمیمه، پیوست، ضمیمه سازی

appendix (اسم)
ضمیمه، ذیل، پیوست، زائده، دنباله، اویزه، زائده کوچک، قولون، زائده اپاندیس

supplement (اسم)
ضمیمه، الحاق، هم اورد، لاحقه، متمم، مکمل، زاویه مکمل، پس اورد

addendum (اسم)
افزایش، ضمیمه، ذیل، الحاق

application (اسم)
ضمیمه، استفاده، درخواست، کاربرد، استعمال، درخواست نامه، ممارست

adjunct (اسم)
ضمیمه، یار، کمک فرع، قسمت الحاقی، صفت فرعی

adjunction (اسم)
افزایش، ضمیمه، الحاق، مشاع سازی

enclosure (اسم)
ضمیمه، محوطه، پیوست، چینه، حصار، دیوار، حصار کشی، چاردیواری، چینهکشی، میان بار، چهار دیواری

appendage (اسم)
ضمیمه، پیوست، دستگاه فرعی

appurtenance (اسم)
ضمیمه، متعلقات، دستگاه، اسباب، جهاز، جزء، حالت ربط و اتصال

postscript (اسم)
ضمیمه، ضمیمه کتاب، ذیل نامه

پیشنهاد کاربران

ضمیمه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
ابینته abinte ( دری )
دوسیده ( دری )
پیوست ( دری )
در حقوق به معنای:
ملحق شدن ( توسط حاکم ) ، جانشین کردن شخصی بجای دیگری در امور مُنْضَمْ ( تیمی، گروهی ) ، جایگزین متولی
می توان برای نمونه به جای واژه آلمانی anfuegen واژه ( اَنوَستن ) را به چم ( ضمیمه کردن، اضافه کردن، پیوست کردن ) بکار بُرد.
ضمیمهٔ = جوفِ
متمم، الحاق، پیوست، تکمله، تلوا، فرعی، ملحق
متمم

بپرس