ضمنی

/zemni/

    implicit
    tacit
    incidental
    acknowledged
    circumstantial
    implied

فارسی به انگلیسی

ضمنی بودن
tacitness

مترادف ها

incidental (صفت)
عارضی، ضمنی

implicit (صفت)
مطلق، مجازی، بی شرط، ضمنی، التزامی، اشاره شده، تلویحا فهمانده شده

oblique (صفت)
منحرف، مورب، غیر مستقیم، مایل، اریب، ضمنی، حاده یا منفرجه

circumstantial (صفت)
تصادفی، ضمنی، مربوط به موقعیت

implied (صفت)
ضمنی

tacit (صفت)
ضمنی، خاموش، به آرامی و سکوت

پیشنهاد کاربران

غیرمستقیم ، غیرصریح، ناآشکارا
منسوب به ضمن آن چه که از امری مفهوم گردد به طور اشاره و کنایه فحوائی:تصدیق ضمنی تعهد ضمنی .
در پرده، با پرده، پس پرده
در بسیاری نگارش ها هر یک از این چم ها به جای ضمنی به کار رفته است
ناملموس
تلویحاً
غیرصریح
ضمنی از ریشه ضمن به چم پیمان ، ضامن به چم پیمانگذار ، ضمانت پیمانگر ، ضمنی ، پیمانی
واژه پیمانی برابر نهاد ضمنی
به طور ضمنی
غیر صریح اطلاعات دادن به صورتی که احترام و شان شنونده رعایت شود
کم مایه ، مختصر ، ظاهری
غیرصریح، ضمنی، تلمیحی ، کنایی
به تلویح
معنای ضمنی= آنچه که بطور کلی از چیزی مفهوم گردد، که مخالف معنای تحت الفظی میباشد.
غیر مستقیم برای محکم کردن سخن
ضمانت و التزام
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس