equilateral
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
کنار، مرز، سر، تیزی، لبه، کناره، ضلع، نبش
طرف، سمت، کناره، ضلع، سو، پهلو، جنب، جانب
دنده، ضلع، گوشت دنده، نهر کندن، تکه گوشت دنده دار، هر چیز شبیه دنده
دنده، ضلع، رگه، خط کناری
کنار، حاشیه، لبه، طره، ضلع
پیشنهاد کاربران
این ریشه شناسی درباره واژگان {ساییدن/سای/سوهان. . . } است:
ریشه هِندواروپایی {اَک} را داشتیم که سپس همین ریشه به {کِی/کُی} دگرگون شد و این ریشه ها برابر {تیز کردن} بودند.
سپس، با دگرگونی آوایی {ک/س} به اوستایی رفت و واژگانی همچون {سَئِنی=تیز} ساخته شد.
... [مشاهده متن کامل]
در فرجام، به پارسی رفتند و به ریخت های {سای/ساو/سان/ساب} در آمدند که واژه {سوهان} برگرفته از {ساو} میباشد.
با بهره از {سان} و پیشوندِ {اَف/فِ} واژه {فِسان} ساخته میشود برابر {grinding stone} یا همان {تیز کننده سنگ}.
به جایِ {ضِلع} در دانِشِ {ریاضی} میتوانیم از همین واژگان {سای/ساب/سان/ساو} بکار ببریم. پیشنهادِ بنده برای {ضِلع} واژه {سابَک} برگرفته از {ساب} است.
پَسگَشت:رویه 13 از نِبیگِ {واژه نامه ریشه شناسیک/اِتیمولوژیکال پارسی، انگلیسی و دیگر زبان های هِندواروپایی}
بِدرود!
ریشه هِندواروپایی {اَک} را داشتیم که سپس همین ریشه به {کِی/کُی} دگرگون شد و این ریشه ها برابر {تیز کردن} بودند.
سپس، با دگرگونی آوایی {ک/س} به اوستایی رفت و واژگانی همچون {سَئِنی=تیز} ساخته شد.
... [مشاهده متن کامل]
در فرجام، به پارسی رفتند و به ریخت های {سای/ساو/سان/ساب} در آمدند که واژه {سوهان} برگرفته از {ساو} میباشد.
با بهره از {سان} و پیشوندِ {اَف/فِ} واژه {فِسان} ساخته میشود برابر {grinding stone} یا همان {تیز کننده سنگ}.
به جایِ {ضِلع} در دانِشِ {ریاضی} میتوانیم از همین واژگان {سای/ساب/سان/ساو} بکار ببریم. پیشنهادِ بنده برای {ضِلع} واژه {سابَک} برگرفته از {ساب} است.
پَسگَشت:رویه 13 از نِبیگِ {واژه نامه ریشه شناسیک/اِتیمولوژیکال پارسی، انگلیسی و دیگر زبان های هِندواروپایی}
بِدرود!
استخوان پهلو
در زبانِ اوستاییِ جوان:
واژه یِ " سرَختَی:sraxtay" یا " ثرَختَی:θraxtay " به چمِ " گوشه، کنار، پهلو، سو، سمت" بوده است که برابر با " Seite، Ecke" در زبانِ آلمانی است. ( به نیرَنگَستان:N. 74 و N. 79 رجوع کنید. )
... [مشاهده متن کامل]
در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی:
واژگانِ " سرَخت: sraxt" و " سرَختَگ ( سرَخت. َگ ) : sraxtag" به چمِ " سمت، سو، کنار، پهلو، قسمت، بخش" بوده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهاد:
به آسانی می توان به جایِ واژگانی همچون " ضلع" که برابرِ " Seite" در زبانِ آلمانی است یا واژه یِ "کُرنِر:corner" که برابر با " Ecke" در زبانِ آلمانی است، از واژه یِ " سرَخت" در زبانِ پارسی بهره ببریم. بهره گیری از این واژه به برداشتِ شما از آن برمی گردد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشت:
1 - رویبرگِ 36 از نبیگِ " شالوده یِ زبانشناسیِ ایرانی" ( Grundriss der iranischen Philologie )
2 - ستونِ 1637 از نبیگِ " فرهنگنامه زبان ایرانی باستان" نوشته یِ ( کریستین بارتولومه )
3 - رویبرگِ 76 از نبیگِ " فرهنگنامه کوچک پهلوی" ( دیوید مک کنزی )
واژه یِ " سرَختَی:sraxtay" یا " ثرَختَی:θraxtay " به چمِ " گوشه، کنار، پهلو، سو، سمت" بوده است که برابر با " Seite، Ecke" در زبانِ آلمانی است. ( به نیرَنگَستان:N. 74 و N. 79 رجوع کنید. )
... [مشاهده متن کامل]
در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی:
واژگانِ " سرَخت: sraxt" و " سرَختَگ ( سرَخت. َگ ) : sraxtag" به چمِ " سمت، سو، کنار، پهلو، قسمت، بخش" بوده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهاد:
به آسانی می توان به جایِ واژگانی همچون " ضلع" که برابرِ " Seite" در زبانِ آلمانی است یا واژه یِ "کُرنِر:corner" که برابر با " Ecke" در زبانِ آلمانی است، از واژه یِ " سرَخت" در زبانِ پارسی بهره ببریم. بهره گیری از این واژه به برداشتِ شما از آن برمی گردد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشت:
1 - رویبرگِ 36 از نبیگِ " شالوده یِ زبانشناسیِ ایرانی" ( Grundriss der iranischen Philologie )
2 - ستونِ 1637 از نبیگِ " فرهنگنامه زبان ایرانی باستان" نوشته یِ ( کریستین بارتولومه )
3 - رویبرگِ 76 از نبیگِ " فرهنگنامه کوچک پهلوی" ( دیوید مک کنزی )
ضلع:sides
لبه، کنار ، کناره
این واژه تازی است و پارسی جایگزین اینهاست:
گهم gahm ( اوستایی: ghom )
بر - پهلو - راستا
گهم gahm ( اوستایی: ghom )
بر - پهلو - راستا