ضایع کردن، ضعیف شدن، سیاه کردن، مصرف کردن، از بین رفتن، هرز دادن، حرام کردن، بیهوده تلف کردن، نیازمند کردن، بی نیرو و قوت کردن
attenuate(فعل)
سبک کردن، لاغر کردن، رقیق کردن، ضعیف شدن، نازک کردن، تقلیل دادن، دقیق شدن، معتدل کردن، تضعیف کردن
pine(فعل)
ضعیف شدن، رنج و عذاب دادن، از غم و حسرت نحیف شدن
weaken(فعل)
کم کردن، عاجز کردن، ضعیف شدن، تقلیل دادن، تضعیف کردن، ضعیف کردن، سست کردن، سست شدن، نحیف کردن، کم نیرو شدن
conk(فعل)
ضعیف شدن، از کار افتادن
پیشنهاد کاربران
خون بر کسی نماندن . [ ب َ ک َ ن َ دَ ] ( مص مرکب ) ضعیف شدن بسیار. ( آنندراج ) : در ساغر رقیب می لاله گون مبادخونم برو نماند که بر روش خون مباد. شانی تکلو ( از آنندراج ) .