ضریب

/zarib/

    coefficient
    factor
    index

فارسی به انگلیسی

ضریب القا
inductance

ضریب انتفاع
efficiency

ضریب باد و سرما
windchill factor

ضریب چایش
chill factor, windchill factor

ضریب ده
deca-

ضریب زاویه
slope

ضریب زاویه ای
slope

ضریب سختی فلزات
temper

ضریب سرما
chill factor

ضریب گسیل انرژی
transmittance

مترادف ها

modulus (اسم)
قدر مطلق، پیمانه، استاندارد، ضریب، فراز خط

factor (اسم)
عامل، نماینده، ضریب، عامل مشترک، فاکتور، حق العمل کار، عامل محافظت در برابر نور آفتاب

ratio (اسم)
قسمت، نسبت، ضریب، ضرب کننده، نسبیت، نسبت معین و ثابت

coefficient (اسم)
ضریب، ضرب کننده، عامل مشترک

پیشنهاد کاربران

جهش ده = ضریب
همش ، کمش ، جهش ، برش = جمع ، تفریق ، ضرب ، تقسیم
4 جهش 5 = 4 ضرب در 5
جهش ده = چیزی که جهش میدهد = عامل جهش = ضریب
ضریب. [ ض َ ] ( ع ص ، اِ ) مانند. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) . مثل. ( منتهی الارب ) . نظیر : ضریر ما له فی العلوم نظیر و طبیب ما له فی الازمنة الغابرة ضریب. ( خلاصة الاثر بدیعی ) . || نوع. || زده شده. || صفت از هر چیزی. || نیک زننده. || سَر. ( منتهی الارب ) . رأس. || امین تیر قمار. ( منتهی الارب ) . || زننده تیر قداح. || نام تیر سوم از تیرهای قمار. || شیری که از چند ناقه در یک شیردوشه دوشیده شود. || بهره. || شکم مردم. || برف. ( منتهی الارب ) . ثلج. ( فهرست مخزن الادویه ) . || پشک. ( منتهی الارب ) . شب نم. جَلید. سقیط. صَقیع. ( فهرست مخزن الادویه ) . || شیر سخت ترش یا شیر پاره پاره شده. ( منتهی الارب ) . شیر بریده. || ( اصطلاح حساب ) عددی است که پیش از کمیتی قرار دهند برای ضرب کردن در وی. ارزش و قدر نسبی که بهر یک از مواد امتحانی داده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

ضریب. [ ض ُ رَ ] ( اِخ ) ابن نقیر ( یا نفیر ) ابن سُمیر مکنی به ابوالسلیل. صحابی است. ( منتهی الارب ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

زَدا
Coefficient of Friction : ضریب اصطکاک
Coefficient of thermal expansion : ضریب انبساط گرمایی
Coefficient of variation : ضریب تغییرات
Coefficient = ضریب
koweFUHshent
چندگان، چندان
نرخ، بهره
بهتر است به جای واژه ضریب انتقال گفته شود نرخ ترابرد
ضریب خطا رابگوییم نرخ اشتباه
بهره
درشمار